بر بساطي كه بساطي نيست
بررسي شعر «Unio Mystica» از «هوشنگ ايراني» بر اساس نظريه زائوم
نويسنده: مزدك پنجه يي
روزنامه اعتماد، شماره 2836 به تاريخ 6/9/92، صفحه 9 (ادب و هنر)
از نظر ساختارگرايان روس كلمه يا اثر شعري داراي سه بخش است: - فرم بيروني
يعني همان جانب محسوس متن - معني يعني جانب روشن و واضح متن - فرم دروني
يعني جانب رابطه مجازي tropological ميان دو جانب ديگر.
ساختارگرايان
از فرم دروني و رابطه مجازي به مساله يي به نام زائوم (به سوي شعري با
دلالتِ ذاتي) مي رسند. در واقع زائوم حالت تشخص سحرانگيز كلمه است كه معني
جديدي را در فضاي زبان به وجود مي آورد، تركيب اصوات زبان، به صورتي آزاد و
به گونه يي كه عهده دار بيانِ عاطفي است. به عنوان نمونه «كروچه نيخ» در
اين رابطه گفته است: ما عقيده داريم كه شعر در كلمه از معنايش پهناور تر
است. كلمه (و اصواتي كه آن را به وجود مي آورند) تنها نه يك معني مختصر يا
منطقي است بلكه فرا تر از همه اينهاست، فرا خرد است يعني رازآميز و جمال
شناسيك است.
در واقع در اين فرآيند شاعر آزاد است تا زبان را منحل
كند. به عناصري كه فاقد معني اند يا آنها را به گونه تركيبات جديد فاقد
معنا در آورد تا بتواند به زائوم برسد. اما در اينجا قصد آن است تا درباره
زائوم آواشناسيك كه از طريق تركيب حروف و صدا ها به وجود مي آيد و به
دشواري مي توان كلمات آشنايي را در ميان آنها تشخيص داد، پرداخته شود.
شايد
بايد گفت شاعران زائوم آواشناسيك، مي خواسته اند به شعري برسند كه در آن
دلالت طبيعي الفاظ جاي دلالت وضعي را بگيرد و زباني جهاني شود. آنچه در
زبان هاي فرنگي به آن شعرآوا مي گويند مي تواند از مصاديق زائوم به شمار
رود مشروط بر اينكه جانب موسيقايي، معني را راهبري كند.
آيا هوشنگ
ايراني را با نمونه شعر «Unio Mystica» مي توان به عنوان يكي از زائوم
سرايان به شمار آورد؟ آيا صرف بيان صداهاي اطراف و ارائه آن توسط كلمه مي
تواند خلق معنا و زيبايي كند؟ آيا اين گونه شعر صرفا بيانگر دغدغه شاعر در
ايجاد فرم
تك صدايي يا چند صدايي نيست؟ آيا در اين شعر مخاطب با
تغيير لحن مواجه مي شود؟ آيا شاعر غرق در ارائه فرم است؟ آيا شاعر آن قدر
مغروق اين تراوش ناخودآگاه «آن شاعرانه» بوده كه از خاطر برده شعر صرفا
ارائه صدا نيست؟ آيا ذات شعر و ذات هنر بيان زيبايي نيست؟
آ
آ، يا
«آ» بون نا
«آ»، «يا» بون نا
آ اوم، آ اومان، تين تا ها، ديژدا ها
ميگ تا اودان: ها
هوماهون: ها
يندو: ها
ها
(از كتاب خاكستري/خرداد 31)
اخيرا
كتابي تحت عنوان « مرا با درياهاي مرده كاري نيست» انتشار يافته است كه
بيشتر به قواره پايان نامه هاي دانشگاهي مي آيد، اين مجموعه پيرامون زندگي و
شعرهاي هوشنگ ايراني به قلم تيمور آقامحمدي در سال 1390 توسط نشر ثالث
منتشر شده است. نويسنده اين كتاب درباره شعر Unio Mystica عنوان مي كند:
«هوشنگ ايراني در اين شعر از زبان سانسكريت بهره برده است و با وجود آنكه
بسياري اين كلمات را بي معنا و مضحك مي پندارند، اين كلمات و اصوات داراي
معنا و محتواي عرفان اوپانيشادي است.»
البته ايشان تلاش فراوان
داشته و پيرامون ريشه اين اصوات و كلمات و رسيدن به معناي پشت پرده اين
واژگان دست به تحقيق گسترده زده است و توانسته در اين ميان ترجمه يي نيز از
اين شعر ارائه كند.
... آه! نگاهداري و مهرباني رحم ويشنو، در/
سرخي خارق العاده آسماني/ مرد بدكار ديارِ ساكادويپا، دم بيرون مي دهد: آه!
/ اي قرباني آسمان! / هنگام مهتاب (ماه) است، آه! / آه! / (مرا با درياهاي
مرده كاري نيست / ص 90)
پس از خوانش ترجمه فوق اين پرسش در ذهن
پديدار مي شود، اگر مخاطب، پژوهشگر نبود و با زبان سانسكريت هم آشنايي
نداشت و كتاب هاي عرفاني هندويان را نمي شناخت، چگونه مي توانست به معناي
شعر راه ببرد و به عبارت ساده تر ارتباط برقرار كند. آيا جز اين است كه
گفته شود مخاطب بايد صرفا از فرم كار لذت ببرد. آيا در اين پروسه رسيدن به
معنا بسيار سخت نيست؟ چرا كه براي برقراري ارتباط نيازمند نشانه هستيم اما
در اين نوع رفتار شاعرانه مخاطب نيازمند زبان شناسي، آن هم از نوع آشنا به
زبان شناسي سانسكريت است. اگر چنين آشنايي اي وجود نداشته باشد تكليف معنا
چه مي شود؟
در نمونه ارائه شده توسط هوشنگ ايراني ساختار موسيقايي و
آوايي شعر به تنهايي خبر از معني نمي دهد، بلكه نياز به كاوش زبان شناسي
است تا رسيدن به معنا را تسهيل كند. آنچه درباره اين نوع اشعار خاصه اشعار
ايراني مي توان اظهار داشت اين نكته است كه نمونه هاي ارائه شده توسط هوشنگ
ايراني صرفا در حد يك ايده شاعرانه باقي مانده و نتوانسته به نسخه يي كامل
بدل شود به قول مالارمه: آدمي شعر را نه با ايده كه با كلمات مي سازد.
نگارنده
با ديدگاه باباچاهي موافقم كه مي گويد: «بازي با رنگ ها در كنار تمايلات
عرفاني به شعر ايراني، جاذبه زودگذر مي دهد. به اين دليل كه اين خصوصيت ها
جذب ساختار شعر او نمي شود. شعر او به لحاظ آسيب پذيري زبان و بيان، از
وحدتي ارگانيك برخوردار نيست» (باباچاهي، علي-گزاره هاي منفرد، ج 1، چ 1-
تهران، نارنج، 1377)شايد اگر ايراني تاملي دقيق تر بر اشعار شاعراني چون
مولانا كه در شعر سنتي با ارائه اشعاري چون: « اي خسرو خوبان جهان حق
حققيقي/ وي نور تو بر كل جهان مطلققيقي/ آن دم كه زند بانگ خروسان سحرگاه/
قوقا قوققا قوق قققا قوق قققيقي» يا «اي مطرب خوش قاقا تو قي قي و من قوقو/
تو دق دق و من حق حق تو هي هي و من هوهو» جزو شاعران پيشرو به شمار مي
آيد، مي توانست شعر خود را به مرحله يي برساند كه چنان دير پايد كه از پس
قرن ها هنوز در آن موسيقي تكليف «معني» و «نحو» و «صرف» و همه چيز را تعيين
مي كند. نكته يي كه مولانا با شوريدگي صوفيانه و قريب گرداني و مانور
توانمندي اش در بهره از اصوات، در شيپور توسع و ژرف ساخت زبان دميده و به
اين طريق خود را نخبه و منحصر نماياند و در دل اهل نظر بي مانند ماند.
اشكلوفسكي در همين رابطه به مقايسه زائوم و زبان متون مذهبي و رايج در ميان
نحله ها و فرقه ها پرداخته است، زباني كه نيمي از آن قابل فهم نيست . اگر
شعر صرفا بيان صوت باشد بي گمان ارزش شعري براي آن نمي توان متصور بود
مانند اينكه كسي بگويد «اجي مجي لاترجي» كلماتي كه صرفا بار صوتي دارند و
هيچ معنايي از آن متبادر نمي شود، هرچند در فرهنگ مردم بدل به نشانه يي به
مثابه دستمايه جادوگرانه شده باشد.
بايد گفت مولانا با فهم اين مهم
كه ساختار موسيقايي شعر بايد خود- اگر چه پس از كشف رمزگان- از معني خبر
دهد تا مخاطب را تحت تاثير قرار دهد، در واقع شعرش را ممتاز تر از اشعار
شاعراني چون هوشنگ ايراني مي كند كه با فاصله زماني چند قرن بعد متولد شده
اند. شايد به توان گفت شعري كه خالي از اين كنش (ساختار موسيقايي شعر خبر
از معني دهد) باشد مصداق آن جمله نيماست كه مي گفت «بر بساطي كه بساطي
نيست.» هوشنگ ايراني با پشت پا زدن به صنايع يا ارائه هاي ادبي در واقع
مخاطب را صرفا با شعري ديداري كه كاربري صوتي يا چند صدايي دارد مواجه مي
سازد. شعري كه عادت هاي مخاطبان را بر هم مي زند و براي برقراري رابطه با
آن بايد پايبند به قواعد زيبايي شناسي تعريف شده خاص در هر شعر بود. شعري
كه نيازمند ترجمه توسط كار شناسان و زبان شناسان زبان هاي باستاني است.
امري كه نه تنها مخاطبان شعر ايراني را بلكه منتقدان و شاعران حرفه يي را
به لحاظ پذيرش يا عدم پذيرش اين گونه آثار به عنوان شعر يا تفنن شاعرانه به
چالش مي گيرد.
پانويس:
شفيعي كدكني،
محمدرضا: رستاخيز كلمات: با نگاه به درسگفتارهايي درباره نظريه ادبي صورت
گرايان روس: گفتار پيرامون زائوم: چ 1: تهران: سخن 91/ ص 138 تا 148