شعری کوتاه از مزدک پنجه ای
اینجا که ایستاده ام
دور از من کجای توست؟
مرداد 97
اینجا که ایستاده ام
دور از من کجای توست؟
مرداد 97
از معنانویسی تا نحوپریشی
مزدک پنجه ای
منتشر شده در نشریه تجربه- تیر 97
مقدمه: برای ورود و ارزیابی این مجموعه شعر، به واسطهی نزدیکی اجراهای شعری شاعر به نظرات پساساختارگراها میتوان گفت:همانگونه که پساساختارگراها معتقد بودند«خود ساختار زبان است که «واقعیت» را به وجود میآورد. ما از طریق زبان است که میتوانیم فکر کنیم، و بنابراین ادراکات و فهم ما از واقعیت تماماً به وسیله ساختار زبان شکل میگیرد و به واسطهی آن تعیین میشود. بنابراین بی راه نیست اگر مدعی شویم این فلاح است که تصمیم میگیرید چه بگوید و چه طور خودش موجد معنایی باشد که به برای نخستین بار در متن به وقوع میرسند.
1
مخاطبان شعرهای مهرداد فلاح قطعاً مخاطبانی با زیباییشناسی شعر مدرن و پیشرو هستند. او به واسطهی نوع رفتارهای زبانی و مهندسی شده، خود را از مخاطبان و علاقهمندان عام شعر دریغ میکند.
رفتارشناسی شعر او بدین گونه است که سعی میکند در بعد زیباییشناسی، ساختارشکنی داشته باشد. او در پی تولید محتوای تثبیت نشده است. دست به خود ویرانگری در ساختار فرمی و زبانی میزند تا شاعر متفاوتی قلمداد شود. او سعی دارد مرجع تمام نشانهها، خود شعرهایش باشد و مخاطب را از ارجاع به بیرون پرهیز میدهد تا به نوعی در این فرآیند ما با کارفرمایی مواجه باشیم که قرار است معنایی تولید کند که نمونهی آن را در هیچ کارگاهی نتوان یافت! آیا او توانسته در اجرای آن چه در ذهن دارد، موفق عمل کند؟
2
در شعر نخست کتاب «بریم هواخوری» تمام توان شاعر در ارایه ساختار مهندسی شده زبان، صرف شده است. مخاطب مدام به واسطهی نوع چینش و شکست وزن درونی کلمات و عدم ریتم موسیقایی با سرعت کاههایی مواجه است.
شعر مذکور بر خلاف سایر اشعار، سخت فهم نیست؛ چرا که در پوستهی نخست اگر چه زبان به سمت پیچیدگی میرود اما به واسطهی ارایهی نمادها و برخوردهای دال و مدلولی که اتفاقاً میتوان برای آنها مابه ازا در پیرامون جستوجو کرد، و نیز شکل روایی اثر ، مخاطب ارتباط بهتری برقرار میکند. خاصه این اتفاق، زمانی رخ میدهد که شاعر به سمت شوخی میرود و مخاطب را در موقعیتهای طنز قرار میدهد.
فرم شعر نخست، مدرن نیست و به این دلیل همذات پنداری برای مخاطب اتفاق می افتد. اگرچه دستورالعمل کلی شاعر در این مجموعه به گونهای است که سعی میکند سویههایی از مصادیق شعر مدرن و آوانگارد را پیش روی مخاطبان خود بگذارد.
شعر «بریم هواخوری» البته از زبانی سادهتر بررخوردار است و به نظر شاعر به سمت ارایه فرمی چند صدایی و متفاوت میرود. در قسمتهایی که صدا به سمت زبان بومی چرخش دارد و پانویس فارسی نیز مشاهده نمیشود، مخاطب غیر گیلک برای درک مفهوم ارایه شده دچار مشکل خواهد شد. در ادامه البته شاعر برای نمایش تخیلات خود روی به دیداری کردن شعر میآورد. تصویر ارایه شده، مخیل صرف و عاری از عینیت گرایی است. در واقع شاعر در مقابل مخاطب راهی هذیانی را ترسیم میکند. راهی که برآمده از راه پر رمز و راز ، فراز و نشیب زندگی شاعر است.
3
شعرهای مهرداد فلاح برای درک، نیازمند وقت و تلاش بیشتری است. در وهله اول مخاطب با فضای شعر مواجه میشود، قدری کلمات را استشمام میکند، در مرتبه بعد وقتی ساختار شعر را کشف کرد، میتواند با توجه به دادههایی که از بارها خوانش نصیبش شده و نشانههای ارایه شده پی به درونیات و منطق ذهنی شاعر ببرد.
در ادامه باید گفت، فلاح شاعری است که سعی میکند از ایجاز کلام در محور افقی بهره ببرد. او شاعری است که فضا ایجاد میکند،موقعیت خلق میکند و تلاش میکند خود را آوانگارد نشان دهد.
«بزنامه» عنوان دیگری از شعر این مجموعه است که مخاطب را با جملاتی مواجه میسازد که مدام ابتر رها میشوند. در واقع، گویی معنا را به عقب میراند تا در سطرهای دیگر، جستوجوگر آن باشیم. اما به نظر به واسطهی غیر همجنس و همرنگ بودن نشانهها این اتفاق رخ نمیدهد. به عبارتی، مخاطب در ابهام به سرم میبرد و گویی قرار نیست چیزی کشف شود. به نوعی شاعر در حال بازی با مخاطب است و خاصیت بازی نیز تحرک است؛ حال این تحرک میتواند جسمی باشد یا ذهنی. در این میان نیز، مخاطب با ایدههای تصویری و فرمی مواجه میشود؛ مانند نقش آفرینی یک جمله با دست خط شاعر به شکل گرافیکی و بعد البته شاعر بدون ایجاد خط رابطهای، موقعیت عوض میکند. برای نمونه به یکباره وارد مجلس اول پرده خوانی میشود.
[یکی از هزار لای مخفی فاش حتی نمی شود/ زور زیادی هم که فقط عجیب دارد/ دست ها تعطیل/ باری از روی سبک باد بر نمی دارد/ این گوشه بر این نیمکت نوبتی پارک می شوند/ خوراک رعشه تا استخوانی نماند چشم ها! درویش! و ... ] ص 30
مخاطب در چنین فضایی از پرده خوانی وارد فضای بازیچه، چیستان، دراما، اخبار،گزارش، عریضه،Show
میشود. به گونهای که هر بار خود را در موقعیت فرمی جدید میبیند اما بدون آن که در مسیر ساختارمندی قرار بگیرد. به عبارت دیگر، گویی شاعر مجذوب ایده و اجرای فرمی خود شده است، اجراهایی که هر کدام میتواند در ساختاری مجزا، هویت شعری دیگری به خود بگیرند.
شعر «آگهی» از این مجموعه نیز شعری است با تصویری در ابتدای آن که در متن تصویر، شاعر کلمات یا مفاهیمی را به زعم خودش در قالب آگهی ارایه میکند. در «بک گراند» آگهی واژهی «الهام» و «اخطار» نقش بسته است. «آگهی»ای که حکایت از مزایده نیز دارد و البته بعد که نگاه گرفته میشود از کلمات مندرج در آگهی، شعر با مصرع«میدانید؟ ما همه از همه بر میداریم/ سر هم آواریم و ...» آغاز میشود.
شعر «آگهی» با تصویری که در ابتدای آن دارد و شکل درهم کلمات، یا آور گفتمان چندصدایی و چند خوانشی است. وضعیتی که در تمام اشعار دیداری به اصطلاح «خواندیدنی» فلاح میتوان سراغ گرفت. خب پس از روئت این چیدمان، مخاطب میپرسد قرار است از چه چیز این فرم گرافیکی لذت ببرم؟ شاعر چرا ما را به تماشای کلمات تو در تو میکشاند؟ ضرورت ساختاری شعر ایجاب میکند یا موضوع چیز دیگری است؟ آیا ترکیب و چیدمان به کار رفته التذاذ بصری و فرمی ایجاد میکند!
میدانیم که کار تصویر رسانگی است. اما ساختار نوشتاری شاعر به سمت ابهام است. مخاطب مدام با جهانی پر از ابهام مواجه است. بنابراین باید عرق بریزد تا بتواند از ارجاعات درون متنی چیزی را کشف کند. لابد شاعر این کارگری را از مخاطب میخواهد. دستاورد این عرقریزان چیست؟ آیا به التذاذ میرسد؟ سطح التذاذ تا کجاست؟
اگر قرار باشد نگارنده پاسخگوی بخشی از سوالات مطروحه باشم، باید بگویم؛ بله این کنکاش لذتبخش است اما وقتی تمام اثر میشود کنکاش و جستوجو گری، گویی شاعر، مخاطب را به جشنی دعوت کرده و در مقابلش یک جعبه گذاشته است. مخاطب جعبه نخست را میگشاید و جعبه دیگری میبیند و این عمل تا کوچکترین جعبه که گشوده میشود، پیش می رود. در نهایت چیزی درون جعبه نیست. در واقع شما به یک بازی فراخوانده شده بودید، بازیای که میتواند برای برخی انزجار و برای برخی جنبه تفریح را داشته باشد.
حال میتوان پرسید، چرا ذهن مهرداد فلاح تا این حد پیچیده و پر ابهام است؟ آیا زندگی در دنیای مدرن چنین نامکشوف و پر رمز و راز است که او مجبور میشود هر بار زبان را تا این حد تازیانه بزند و از اصل و ذات خود دور کند؟ خود فلاح در وبلاگش نوشته است:«من قائل به انتقال هیچ معنایی نیستم در شعر! من قائل به آفریدن معنا هستم در بازی مشترک بین من و تو و دیگری.گمان ندارم شعرهای من هرگز معناگریز بوده باشد. من از مفاهیم گریختهام اغلب. شعر همیشه معناساز بوده است و هرچه این معناسازی گستردهتر باشد، به باور من شعرتر است».
به قول براهنی رسیدن به ذات شعر در گرو پرداختن به خود «عمل نوشتن است و نه زبانی که شعر را به مثابه لالایی در خدمت معنی قرار میدهد.».
بنابراین میتوان مدعی شد؛ تلاش فلاح دوری از منطق نثر و شکستن نحو زبان و اجرای فرم به مانند سلف خود نیما و تولید معناهای بصری و فرمی است. شعر او به شدت دچار نحو پریشی است. بنابراین برای لذت بردن از شعرهای فلاح باید به نکات زیر توجه کرد چرا که رفتار شعری فلاح نشان داده، شعر برای خود و در اختیار خود است و شاعر میکوشد تا با فاصلهگیری از منطق نثر، خود را به شعر ناب نزدیک کند. مهم اجرای شعر برای اوست. اجرای هنری شعر. او شاعر است که از نوشتن، زیبایی معنای آن را نمیخواهد، بلکه عملِ خود نوشتن را مهم می داند. او شاعری است که نمی توان توقع داشت، معنی را در خدمت آگاهی اجتماعی قرار دهد».
همه چیز تغییر کرده و حتی خوی ما هم به واسطه ی فضای مجازی دست خوش تغییر شده است. از من دلگیر نباش شاید روزی دوباره به عقب بازگردیم و مجددا تو را سهیم دغدغه ها و آرزوهایم کنم.
قربانت