سنگ پشت

سنگ پشت

ادبی

آمارگیر وبلاگ

  • خانه
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • نوشته‌ها

زندگی یک امکان هنری است

سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۷:۵۲ ب.ظ


گفتگوی وندیداد امین با مزدک پنجه ای شاعر و روزنامه نگار
روزنامه ی "توسعه جنوب"/اهواز (سراسر خوزستان)

توجه شما به عناصر فرامتن به چه شکل است؟ عناصری که در وهله ی نخست، جزئی از متن محسوب نمی شوند اما در جریان واکاوی دقیق تر و منکشفانه، اهمیت آنها را درمی یابیم؟

از نظر من عالم شعر عالم غیر واقعی است، بنابراین با توجه به این که سویه من ، سویه ی واگ گرفتن از پیامدها و پدیده های اطراف است، بنابراین برای شکل گیری آن چه که شما فرامتن می خوانید، از نشانه های دنیای واقعی در دنیای غیر واقع ام یعنی شعر بهره می برم. در واقع مدام زاویه دوربین عوض می شود گاهی روی مولف زوم می کند و گاه با ایجاد ارایه پارادایمی به سراغ نشانه¬های دنیای حقیقی می روم. به عبارتی گاه این نگاه برآمده از کل به جزء و گاه جزء به کل است.

آیا وظیفه ی بنیادین هنر، پیش بینی رویکرد انسان به واقعیت است؟

من نامش را پیش بینی نمی¬گذارم، بلکه بازتولید واقعیت به گونه¬ای که از هر زبان می¬شنوم نامکرر است. به هر صورت انسان همیشه در مقابل «چیستی» قرار می¬گیرد و مدام می¬کاود تا برای این چالش¬های ذهنی اش، پاسخ مناسبی پیدا کند. حال این «چیستی» به تصویر کشیدن یک اتفاق جهانی مثل جنگ است یا آزادی و ... هزار موضوع و مفهوم دیگر که می¬تواند ریشه در دغدغه¬ی انسان معاصر داشته باشد. به نظر من وظیفه هنرمند خاصه شاعر در این جا، بیان زیبایی است. به قول نصرت رحمانی که می-گفت: «ذات هنر، بیان زیبایی است». بنابراین مهم نیست که صرفا به انسان فکر شود یا هر چیز دیگر، مهم خلق موقعیتی از زیبایی است که منجر به پرسش و تفکر پیرامون آن شود.

در مجموعه ی «دوست داشتن اتفاقی نیست»، شعر به ما این امکان را می¬دهد تا کنش زبان در تمامیت¬اش را تجربه کنیم. زبان در اشعار شما، نظامی ایستا و از پیش آماده شده نیست، بلکه به مثابه¬ی نیرویی خلاق، آشکار می¬شود. به چه نحو به این رویکرد رسیده¬اید؟

درباره¬ی این پرسش باید بگویم، من سعی می¬کنم خلاقیت¬های زبانی را از رفتار و زندگی مردم یا از لحن و فرم گفت¬و¬گوهای روزمره¬ی آن¬ها کسب کنم. ضمن این که اعتقاد به شکل طبیعی اجرای زبان دارم. اجرای طبیعی زبان یعنی مهارت استفاده و مواجه شدن با کلمه، نوعی مدیریت بر کلمه، چینش و شکل دادن به آن فرمی که در اندیشه¬ی شاعر حضور دارد. هر کلمه برای من ایفاگر نقشی است، هر کلمه صدایی است که از طریقی آمده که شنیده شود. مهم است که صدای کلمات را لمس کرده باشی. در این صورت است که می¬توانی از کلمه در حالی که میل به بازیگوشی داری، معانی متعددی را مستفاد کنی. اعتقاد من این است که هر شخص دارای لحن منحصر به خود است. همان¬طور که من دارای لحن مشخصی هستم و شما نیز اسلوب و لحن خاص خود را در بیان¬گری دارید. به نظرم شناختن لحن هر کاراکتر به شاعر کمک می¬کند تا بتواند به شکل محققانه¬ای روی فرم، جنس و نحوه¬ی به کارگیری کلمات کار کند و بعد که آن را ذاتی کرد در جایی از شعر به اجرا در آورد. من فکر می¬کنم زبان از دل توده¬ی مردم به وجود می¬آید و این هنر شاعر است که آن را به مرز خلاقیت برساند و همان تجربیات توده را در موقعیتی هنری به مخاطب ارایه دهد. حالا این موقعیت یک بار عاشقانه است و یک بار تم اجتماعی- سیاسی و... دارد. به قول نیما مهم فرم است و کار من بیان این فرم و اجرای آن به گونه¬ای است که زیست شده با زندگی خودم است. هر چه جنس، لحن و موقعیتی که از زبان خلق می¬کنید نزدیک به زندگی مردم یا برگرفته از زندگی باشد، به نظر شما شاعر موفق¬تری هستید. این را تاریخ هنر و ادبیات به ما نشان داده است. حتی فردوسی که بزرگترین اسطوره¬ساز شعر و ادب است، آرزوها، قهرمانی¬ها، فرهنگ و تمدن ما را به گونه¬ای اجرا کرده است که پس از هزاران سال برای مردم باور پذیر شده است. آیا داستان رستم و سهراب را در زندگی و صفحات حوادث هر بار به شکلی نخوانده¬اید.
در این پروسه ی ویران سازی زبان متعارف، نقش شاعر، آگاهانه است؟ یعنی بر خود شما به مثابه ی مؤلف، این تدقیق و آگاهی، به وضوح آشکار است؟
من معتقدم جمله اول شعر را خدایان به شاعر هدیه می¬دهند، باقی مهارت است، هر چه زیبایی¬شناسی شما مترقی¬تر باشد، قطعا خلاقیت¬های فردی و اجرایی شما نیز در ارایه¬ی سازه¬ی هنری، منحصر به فردتر خواهد بود. من، زیست به شکل عادی را می پسندم . اعتقادی به زندگی هنری داشتن ندارم. به نظرم هنر از زندگی هنری به وجود نمی¬آید، بلکه با زیست عادی و روزمره¬گی است که می¬توان اثر هنری خلق کرد. شعر محصول احساسات و عواطف آدمی است. لحظاتی که بر گرفته از غم و شادی است. در شعرهای من، مخاطب می¬تواند روزها و شب¬های مرا ببیند، می¬تواند مشاهده کند چه¬طور زیست می¬کنم، شعر من، چیزی جز زندگی و آدم¬هایی که در کنارم زیست می¬کنند، نیست. روایت و مشاهده این حضور به نظرم، شکلی از بیان هنر است. در واقع برای من زندگی یک امکان هنری است.
در شعرهای من، شما حضور متن¬های دیگر را می¬بینید، نوعی ارجاع به امکانات هنری دیگر. من خودم را شاعر ایده¬ها می¬دانم. شعرهای من پر از ایده¬هایی است که به قول دوست منتقدی برخی خوب اجرا شده و برخی موفق نبوده است. به نظرم این دو اتفاق در کنار هم فارغ از مسئله¬ی قیاس، منجر به زیبایی می¬شود. در مقایسه¬ی دو چیز مفهومی از زیبایی و زشتی، موفقیت و عدم موفقیت شکل می¬گیرد و این خود موهبتی است که بازیگوشی و عنصر جسارت به من داده است. این که مدام خطر کنید و خود را از مرحله تثبیت¬شدگی دور به دارید امری که بسیاری از شاعران امروز دچار آن نیستند. تثبیت شدگی یعنی کلیشه شدن. برای همین است که معتقدم بسیاری از شاعران ما در عین زندگی کردن دچار مرگ هنری شده¬اند!
برگردم به سوال شما، به نظرم شعر موجودی تک ساحتی نیست، همان¬طور که انسان امروز با پدیده¬های بسیار زیادی در اطراف مواجه است و از آن¬ها بهره می¬برد؛ شعر نیز می¬تواند از سایر امکانات بهره¬مند شود. از موسیقی، سینما، تئاتر، ورزش، نقاشی و هر چیزی که بتواند به شکلی از هنر برای شعر نقش¬آفرینی کند. برای همین است که مخاطب در شعرم فقط با قالب شعر مواجه نمی¬شود بلکه تئاتر می¬بنید، داستان می¬شنود یا در جایی همراه با مولف وارد ورزشگاه می¬شود، یا کیف وکیلی که هر روز به دادسرا می¬رود و تناقض¬های اجتماعی و قضایی را می¬بیند. من چنین شاعری هستم. البته همه این چیزها متعلق به من نیست، من یاد گرفتم از مولانا از حافظ، سعدی، بیدل، نیما، فروغ و بسیاری از معاصران که چگونه از زندگی و امکاناتی که برآمده از این زیستن هست، به نفع شعر استفاده برم. قطعا این نوع از رفتار تماما کشف شهودی نخواهد بود و مبتنی بر آگاهی و شعور و شناخت عناصر شعر و ابزارهای پیرامونی آن است.

اینکه شما معتقدید که تجربیات توده را در فرم هنری خلق کنیم، آیا بیم آن نمی رود که اثر هنری، به ورطه ی «عوام زدگی» و در سطح توده پسندی بیفتد؟ بالاخره عده¬ای معتقدند که آن لحظه که مؤلف، به فکر پسند مخاطب افتاد، سرآغاز رشد ابتذال است!

اگر عین تجربیات توده را پیاده سازی کنیم، حرف شما، نکته شما درست خواهد بود. اما مگر کار شاعر نویسش واقعیت است. اگر به پاسخ¬ها و البته فرم خود شعرهای من دقت کرده باشید، ملاحظه می¬کنید که تنها رنگی از زندگی مردم که من نیز جزئی از آن هستم در آثار من وجود دارد. هنرمندی که سطح خود و زبان¬اش را به نفع توده تقلیل می¬دهد دچار عوام¬گرایی، سهل¬نویسی و ... خواهد شد. من فکر می¬کنم شما به این بخش از توضیحات من «زبان از دل توده¬ی مردم به وجود می¬آید و این هنر شاعر است که آن را به مرز خلاقیت برساند و همان تجربیات توده را در موقعیتی هنری به مخاطب ارایه دهد» توجه ننموده اید. در زبانِ توده است که فرم¬های بیانی رخ می¬نمایاند، حتی رفتار حیوانات، آوای¬شان نیز دارای فرم بیانی است. این کار شاعر و یا هنرمند است که این فرم¬های بیانی را به پهنه¬ی خلاقیت بکشد و آن را در ساختاری منسجم که برآمده از تخیل و خلاقیت¬های ذاتی و اکتسابی است، بازتولید کند. مراد من استفاده¬ی بهینه از تجربیات گفتاری، آوایی و ترکیبات گاه بدیعی است که مردم از آن در محاوره و مکالمات روزمره استفاده می¬کنند که می¬تواند جایگاهی به عنوان یک صدا در شعر داشته باشد.قطعا این با عوام گرایی توفیر بسیار دارد.

شما ظاهرأ به زندگی و زیست هنری بی¬اعتقادید. اما می-توان گفت که فی¬المثل نیما یا فردوسی حتی در سطحی دیگر ارسطو، اگر در پارادایم زیستی و زمانی دیگری بودند، نیما یا ارسطو نمی¬شدند. بی¬شک زمینه¬ی زیسته¬ی هر هنرمند و به طرف اولی هر متفکری، در دستگاه اپیستمولوژیک و استاتیک وی بی¬تأثیر نخواهد بود؛ چه بسا تأثیرات شگرفی خواهد گذاشت!

منظورم از زندگی هنری در واقع مشارکت داشتن در اجتماع است. حضور هر بین مردم است. از شاعران دهه¬ی چهل و پنجاه چند نفر را می¬خواهید نام ببرم که در انزوای هنری خود زیست می¬کردند و به غیر از چند شاعر و نویسنده¬ی هم طیف خود با اجتماع قطع رابطه کرده بودند. زیست هنری برای من این¬گونه است که هر صبح به واسطه¬ی شغل وکالت مجبورم به دادگاه یا دادسرا بروم. حضور چهره¬های پرتنش، عصبی، متهم، مجرم، افرادی که دستبند و پابند دارند یا دچار اختلافات عدیده¬ی در زندگی و اجتماع هستند. کار هنرمندی که از دل این مفاهیم و سوژه¬ها بتواند دست به شکار ایده بزند به نظر قابل تقدیر است. البته من هنرمندانی که آن نوع زیستن را برگزیده¬اند به هیچ وجه محکوم و یا نفی نمی¬کنم. مطمئنا رفتار آن¬ها زاییده¬ی پیامدهای اجتماعی دوران خود بوده است. اما برای من به عنوان شاعر معاصر داشتن زیست هنری در چنین وضعیتی که زندگی برای انسان پر از تعهد و چالش است، قدری نامفهوم است.
یاد مصاحبه¬ای افتادم که با همسر یک شاعر پس از فوت¬اش انجام داده بودند، خبرنگار پرسیده بود اگر دوباره متولد شوید حاضرید با شاعر معروف ازدواج کنید؟ فکر می¬کنید پاسخ آن زن چه بود، گفت حاضرم با سگ زندگی کنم اما با او نه! بعد توضیح داده بود که به عنوان زن چه مرارت¬هایی را در زندگی با او کشیده است.

گفت و گو مزدک پنجه ای دوست داشتن اتفاقی نیست توسعه جنوب
مزدک پنجه ای

گفت و گوی مزدک پنجه ای با مجید دانش آراسته

سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۲:۴۳ ب.ظ

در جامعه ای زندگی می کنم که از من نامی نیست

 

*ابراهیم گلستان آدمی است، هفته یک بار با شاه ناهار میخورد.

*آن موقعی که ما می نوشتیم، این ها (گلشیری، احمد محمود،دولت آبادی)اصلاً نمی نوشتند.

*دویست و پنجاه تا داستان یا بیشتر دارم که اصلا ربطی به قهوه خانه ندارد.

*گاهی وقتی کتاب های تاریخ ادبیات داستانی یا تحلیل داستان نویسی ایران را می خوانی پیش خودت فکر می کنی نویسنده این کتاب ها فکر می کنند در گیلان اصلا نویسنده ای وجود ندارد. فقط یکی دو نفر را می شناسند،آن هم  به.آذین  است و ... که متعلق به هشتاد سال پیش است.

*الان بزرگترین نویسنده  موراکامی است. از نظر من اصلاً نویسنده نیست. یک نویسنده ی پریشان گوی ابتدایی است

*مجله بخارا را ببین. 500 صفحه هر شماره بیرون می دهد به غیر از شعرهای شفیعی کدکنی و محمد قهرمان کو شعرِ معاصر. مجله ای که یک صفحه داستان چاپ نکرده است

*وقتی احمدرضا احمدی  می شود شاعر یکه، برای من اصلاً تعجب آور است.در همه جا هم هست و در همه جا به میل همان جا حرف می زند

*شما بروید  آلبا دسس را بخوانید ببینید، این نویسنده (رویا پیرزاد)چه طور همه را از او برداشته است.

متن کامل گفت و گو را در ادامه مطلب بخوانید:

ادامه مطلب ..
گفت و گو مزدک پنجه ای بمجید دانش آراسته روزنامه آرمان
مزدک پنجه ای

قضاوت با مخاطب است

شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ب.ظ

گفت و گو با مزدک پنجه ای – شاعر و روزنامه نگار

قضاوت با مخاطب است

مریم نقیب

نشریه الکترونیکی چوک

مقدمه: مزدک پنجه ای از جمله شاعران و روزنامه نگارانی است که مدیرمسئولی نشریه فرهنگی-  اجتماعی دوات را نیز مدتی بر عهده  دارد، او متولد25/09/1360 و ساکن شهر رشت است.از مزدک پنجه ای تاکنون مجموعه شعرهایی به نام چوپان کلمات- فرهنگ ایلیا 1388، بادبادک های روزنامه ای – انتشارات نصیرا 1393، آنتولوژی از شاعران سپیدسرای گیلان به نام همه ی درخت ها سپیدارند- انتشارات سوره ی مهر 1390، منتشر شده است. او مجموعه شعر "دوست داشتن اتفاقی نیست" را در دست انتشار دارد که به زودی از سوی انتشارات دوات معاصر منتشر خواهد شد.

 

آقای پنجه ای از دستاوردهای ادبی تان تا امروز بگویید و اینکه به اعتقاد خودتان آیا توانسته اید به عنوان یک شاعر، حق مطلب را نسبت به ادبیات دوره خودتان ادا کنید؟

از زمانی که خودم را شناختم با کتاب و شعر محشور بوده­ام.
روزنامه­نگاری و تجربه­ی هنرهای گوناگون چیزی بود که از دوران نوجوانی تجربه اش کرده­ام. در کنار هنر، سال­ها نیز در رشته­ی سنگ نوردی فعالیت مستمر داشتم. خود را انسانی تجربه­گرا می­دانم که چیستی­های دنیا و کشف آن مرا چون پرنده­ای به عرصه­های مختلف هنر کشاند اما در میانه­ی راه تصمیم گرفتم شاعر و روزنامه نگار باشم. این دو عرصه، بیش از همیشه برایم لذت بخش بوده­اند. از 16 سالگی برای نشریه­ی گیلان زمین که پدر سردبیرش بود، خبر کتاب می­ نوشتم. در 18 سالگی برای مدتی صفحه­ی ادبی نشریه­ی پگاه را منتشر می­ کردم. در همین دوران عرصه­ی تئاتر را با بازی در نمایش "مرگ یزدگرد" بهرام بیضایی با همراهی بازیگران حرف ه­ای تجربه کردم. دانشجو که شدم، تئاتر برایم وقت گیر شد و روزنامه­ نگاری چون ممر درآمد هم بود، ارجح­ شد. برای همین به تحریریه­ ی روزنامه­ ی گیلان امروز پیوستم. در واقع از گیلان امروز به نشریات پایتخت چون شرق، اعتماد و ... پرتاب شدم. در گیلان امروز کم کم نقد و یادداشت ادبی نوشتن را شروع کردم. سال 84 چند مطلب برای جشنواره­ ی مطبوعات ایران فرستادم. یکی از مطالب درباره­ ی فروغ  فرخزاد بود که نظر هیات داوران را به خود جلب کرد و نفر دوم نقد ادبی کشور بین نشریات محلی ایران شدم. در سال 88 نخستین مجموعه شعرم تحت عنوان"چوپان کلمات" منتشر شد که همان سال کاندیدای دریافت جایزه­ ی شعر ایران شد. در سال 90 نخستین آنتولوژی شاعران سپیدسرای گیلان "همه درخت­ ها سپیدارند" از من  منتشر شد که آن نیز در سال 91 در سومین جشنواره آثار و تولیدات مراکز استانی حوزه هنری سراسر کشور اول شد. بعد از آن مجموعه­ ی شعر "بادبادک­ های روزنامه­ ای" را منتشر کردم و مجموعه­ ی چهارم من نیز با عنوان "دوست داشتن اتفاقی نیست" به زودی از سوی انتشارات "دوات معاصر" منتشر خواهد شد. در حال حاضر نیز مدیر مسوول نشریه فرهنگی اجتماعی "دوات" هستم که زحمت سردبیری آن با پدر است. و اما در باره­ ی بخش انتهایی پرسش شما، فکر می­ کنم این سوال را دیگران باید پاسخ دهند و شاید پاسخ دادن من به این پرسش در حال حاضر قدری زود باشد. فقط می­ توانم عنوان کنم برای من مهم است که انسانی موثر باشم. حال تا چه حد بوده­ام و خواهم بود، زمان آن را مشخص خواهد کرد.
نشریه "دوات" یکی از معدود مجلاتی است که در آشفتگی و بازار بی ثبات حال حاضر مجلات فرهنگی و ادبی توانسته تا امروز به خوبی به کار خود در عرصه فرهنگ ادامه دهد، مختصری درمورد این نشریه و اهداف کلی اش توضیح دهید.

راست اش من سال 86 که خدمت سربازی ام تمام شد و برای قبولی در آزمون وکالت درس می خواندم، تصمیم گرفتم تقاضای دریافت مجوز نشریه کنم، بر این اساس تقاضایم را نوشتم  و سال ها در انتظار ماندم یک ماه مانده بود تا پایان دولت آقای احمدی نژاد، نامه آمد که با درخواست من مخالفت شده است.با روی کار آمدن دولت آقای روحانی، شنیدم که آن سخت گیری ها دیگر نیست و به خودی و غیر خودی هم مجوز می دهند، ثبت نام کردم ظرف سه ماه با درخواستم موافقت شد. اما واقعیت این است که در دوره­ ای به ما مجوز دادند که تعریف رسانه تغییر کرده است و بیشتر مردم درگیر فضای مجازی هستند و بیشتر اخبار را از طریق گروه­ ها و کانال­ ها پیگیری می­ کنند.

وضعیت اقتصادی نشریات کشور خوب نیست و طرح های دولت در این زمینه هم پاسخ گوی معیشت رسانه­ ها نیست. روزنامه های پایتخت هم اوضاع مناسبی ندارند و تعداد برگشتی حتی نشریاتی چون ایران، همشهری، جام جم و ... که صفحات زیادی دارند و قیمت نازل، بسیار زیاد است. این ها را گفتم تا برسم به این نکته که هر وقت حال اقتصاد خوب شود، حال فرهنگ هم خوب خواهد شد. وقتی اقتصاد رونق ندارد ، برنامه­ ریزی مناسبی هم نمی­ توان کرد. جامعه ای که اقتصادش ضعیف باشد، فرهنگ اش فقیر خواهد بود. حالا ما تک شعله هایی هستیم که از دور در این اوضاع سوسو می­ زنیم. با همین وضعیت البته در حال تدارک ویژه نامه­ ی نوروزی هستیم که روی­ کردی کاملا فرهنگی هنری دارد و به زعم من خواندنی است. هم چنین در این مدت استعدادهای خوبی را در عرصه­ ی روزنامه نگاری ادبی چون سحر یحیی پور، سالار مرتضوی و ... جذب کرده­ ایم. 

اهداف نشریات بستگی زیادی به اقتصاد دارد، در حال حاضر با حداقل­ ها نشریه را منتشر می­ کنیم. و فکر می­ کنم در سال­ های آتی دیگر نشریات کاغذی معدودی داشته باشیم چون هزینه­ ی چاپ بالاست و نشریات کاغذی مخاطب خود را به شدت از دست داده است. از طرفی بخش خصوصی در عرصه­ ی فرهنگ و هنر سرمایه­ ی خود را صرف نمی­ کند. برای همین پس از مدتی که هشت صفحه و رنگی منتشر می­ کردیم، کف گیرمان به ته دیگ خورد و مجبور شدیم هم از تعداد صفحات بکاهیم و هم سیاه و سفید منتشر کنیم. از طرفی هر چه کیفیت چاپ و مطالب بهتر می­ شد، میزان فروش هم پایین تر می­ آمد. حتی مجبور شدیم به جای کاغذ سفید از کاهی خارجی که ارزان­تر است، استفاده کنیم. به هر صورت فعلا با سیلی صورت خود را سرخ نگه می­ کنیم. امیدوارم شرایط نیز قدری تغییر کند و دولت توجه ویژه­ ای به مطبوعات داشته باشد. برای این که با یارانه­ ی 600 هزار تومانی در سال، یک شماره­ ی نشریه هم در نمی آید. به قولی تو خود به خوان حدیث مفصل از این مجمل ...

 
در آثارتان مقوله ای تحت عنوان "دموکراسی صدا در شعر" را مطرح کرده اید؛ آیا این پدیده شکلی دیگر از مبحث "چندصدایی شعر" رضا براهنی است؟ اگر چنین نیست وجه تمایزشان را شرح دهید؟

دموکراسی صدا برآمده از یک ایده بود که شجره­ ی آن را باید در افسانه نیما و شاعران بعد از آن جست‌وجو کرد که دغدغه شعر چندصدایی داشته‌اند. من در واقع سعی کرده‌ام از همه هنرها به نفع شعر بهره ببرم و عنوان دموکراسی صدا به نوعی مشارکت صداهای گوناگون در کنار من متکلم‌الوحده است. چرا که معتقدم این ایده به شما اجازه می‌دهد لحن‌های متفاوت را بر اساس شخصیت‌های­ تان وارد اثر کنید و دست شما برای اجرای فرم‌های متفاوت لحنی، زبانی و آوایی باز است. این شیوه در آثار بسیاری از شاعران وجود دارد اما اجرای آن متفاوت است. پس من صرفا مجری یک ایده شخصی هستم در میان هزاران نوع اجرای متفاوت از همان امکان یا ابزار.

یادم است روزی یکی از دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد در رشته­ی ادبیات موضوع پایان نامه­ی خود را شعرهای دیداری قرار داده بود. وقتی او نیز سوالی چون شما از من پرسید، بی درنگ برایش از کتاب "چوپان کلمات"  خود مثالی زدم.

در آن کتاب شعری تحت عنوان "مادر" دارم ، آن شعر را برایش خواندم و بعد به او توضیح دادم که ایده­ی خلق این شعر به این صورت در من شکل گرفت که روزی سوار تاکسی شدم و غرق در رویاهای خود بودم اما صدای مسافران و رادیو به گوشم می­ رسید با همان وضع پیاده شدم به خیابان رفتم باز در همان رویای قبلی بودم آدم ها را می­ دیدم که از کنارم می­ گذشتند و من صداهای آن­ها را می­ شنیدم. صدای بوق ماشین­ ها، صدای دست فروش­ های دوره گرد، صدای سوت زدن ماموران راهنمایی و رانندگی، صدای دخترهای دبستانی که در صف سینما ایستاده بودند و همهمه می­ کردند. بعد که به منزل رسیدم چیزی در ذهنم نقش بست و آن این بود که چگونه می­ شود این همه صدا را شنید و این همه تصاویر را دید اما در شعر که خود بخشی از زندگی توست حضور نداشته باشد.

ضمن این که همیشه با خود کلنجار می­ رفتم چرا در بیشتر مواقع  شاعر متکلم الوحده می­ شود و ما در بسیاری از اشعار با یک نوع لحن، صدا، فرم مواجه می­ شویم. شعر "مادر" در واقع آغاز یک حرکت شنیداری - نوشتاری بود که بعدها سعی کردم برای این حرکت نامی تحت عنوان "دموکراسی صدا در شعر" دست و پا کنم و البته اصراری هم نداشته و ندارم که لزوما همیشه این گونه شعر بگویم. چرا که گاهی از مواقع پیش آمده نه به صدای رادیو گوش داده­ ام نه تلویزیون دیده­ ام، نه در منزل کسی بوده تا با او هم صحبت باشم. در واقع به شکلی من بودم و یک صفحه ی ال سی دی لب تاپ که برایش در صفحه­ ی ورد از اوهام و تخیلات و آرزوهای خود نوشته­ ام. بنابراین ضرورت هر کجا ایجاد کرده از متکلم بودن خارج شده ام. درباره­ی وجه تمایز کار من شاید بتوان به وجه دیداری بودن آن نیز فارغ از سماعی بودن­ اش اشاره کرد.

شما اذعان داشته اید که در اشعارتان حقوق مساوی را بین تمام عناصر شعر برقرار کرده اید و دانای کل تنها راوی وقایع نیست ولی آیا شخصیت هر یک از عناصرتان به گونه­ای پردازش شده که به تنهایی بتوانند زبانی مستقل داشته باشند؟ به عنوان مثال درشعر "مادر"  از مجموعه" چوپان کلمات" آیا فقط تغییر اندازه فونت می­ تواند هویتی مجزا را برای یک کاراکتر رقم بزند؟

خب در شعر مادر ممکن است این اتفاق آن چنان چشمگیر نباشد چون اولین تجربه­ ی من بوده اما من اخیرا شعرهایی نوشته­ام و سعی کرده­ ام در آن، مخاطب فرم و لحن زنده را حس کند. این ایده چنین شکل گرفت، روزی که به تماشای نمایش تئاتر مرحوم امیر بدرطالعی رفته بودم، فکر کردم می­توانم خالق فرم و لحن شعری باشم که مثل خود تئاتر زنده است و زندگی در شخصیت­های آن جریان دارد. همان طور که من داشتم بازی را می­ دیدم و درگیر اوهام و تخیلات خود نیز بودم، جملات بازیگران به صورت چکشی و پراکنده به گوشم می­ نشستند. بخشی از این تجربه تبدیل شد به شعر" عشق و جنگ" که تکه­ ای از آن چنین است: عاشقش بودم و نمی دانست/ به روی خودم نمی­ آوردم تا پر رو نشه/ سالن تاریک می شود، رامین گوشه­ ای نشسته و با دانه های تسبیح بازی می­ کند/ مسعود: یا امام هشتم دارند بچه ها رو قیچی می­ کنند./ امروز ساعت هفت بریم اجرای امیر رو ببینیم؟/ تو با کی حرف می زنی رامین، هیچ تصمیمی نگرفتی؟/ عاشقش بودم و چشم هایم نمی گفت/ لب ها باز می­ شدند و هیجانی فرو می­ ریخت در قلبم/ لامصب دیگه نمیشه دست دست کرد، چند نفری بزنیم تو دل شون بقیه از پشت سر آتیش می ریزن/ مسعود: نمی شه ما تو محاصره هستیم و ... در این وضعیت است که می­ بینید هر شخصیت رنگ، لحن، تن آوایی، فرم خاص خود را دارد و برای وضوح بیشتر این وضعیت، از فونت­ های متفاوت نیز بهره برده­ ام.

حتی می توانم مدعی شوم که  در تجربه­ های اخیرم که به زودی تحت عنوان "دوست داشتن اتفاقی نیست" منتشر می شود، مخاطب شاهد شکست زمان نیز خواهد بود.و در نهایت این که تغییر فونت برای من در ابتدا یک امکان تصویری و در مرتبه­ ی بعد صوتی ایجاد می کند، من این راه را انتخاب کرده ام، این شیوه و تکنیک را و دارم تلاش می­ کنم به صداها و لحن­ ها جان ببخشم. قضاوت با مخاطب است. آیا توانسته­ ام هویتی مستقل را برای هر کاراکتر رقم بزنم؟البته این نکته را هم در نظر بگیرید که باید بین کاراکترهای موجود در یک شعر با مثلا فیلم یا داستان تفاوت قائل شد. برای این که اگر هر کدام را یک رسانه در نظر بگیریم، زبان هر یک نیز به لحاظ ساختاری و بیانی با هم متفاوت است و اساسا شاعر قرار نیست در شعر آن قدر شخصیت پردازی دقیقی انجام دهد که مخاطب بخواهد با تمامی شخصیت­ ها ارتباط برقرار کند. اگر امکانات نرم افزاری اجازه می داد قطعا صدای هر شخصیت را با لحن­ اش به گوش می­ رساندم تا این تفکیک به خوبی انجام گیرد.

 
آن­ گونه که من متوجه شدم شعر دیداری شعری­ ست که مخاطب تنها می­ تواند ازطریق بصری با آن ارتباط برقرار کند و اگر صرفا مستمع باشد ممکن است به پیام شاعر و یا اصلا شعر بودن آن­ چه می­ شنود، پی نبرد. آیا در شعر دیداری برای مخاطب فاکتورهای دیگری غیر از ارتباط چشمی باشعر وجود دارد یا خیر؟

اولا در شعر به جست و جوی پیام نیستیم، تاویل هر شخص با توجه به میزان شناخت او از پیرامون و مقوله زیبایی­شناسی می­ تواند متفاوت باشد. یعنی از یک تصویر می­ توان هزاران نفر هزاران برداشت داشته باشند. درباره­ ی شعرهای دیداری نیز هدف این شعرها عینی کردن تصاویر و کلمات هست.

دوما برخی از شعرها هستند که شنو-دیداری­ اند، برای نمونه جناب علی رضا پنجه­ ای شعر کوتاهی دارد که می­ گوید: ظن / همان یقین گم شده است.

وقتی شما به عنوان مخاطب این شعر را بشنوید و ندیده باشید، می­ پندارید منظور شاعر "زن" بوده است در حالی که شما با ایهام صوتی در این جا مواجه می شوید، پس شعر دیگر کارکرد صرفا دیداری یا صوتی ندارد، می تواند تلفیقی از این دو و یا هر چیز دیگر نیز باشد. بر این اساس می بینیم که شعر دیداری ابعاد گسترده­ای به خود گرفته است و در ترکیب با آرایه­ های ادبی شاهد خلاقیت در این فرم و ساختار هستیم.


مساله دیگری که در مواجه با شعر دیداری برای مخاطب نمود پیدا می­کند(حداقل در ظاهر امر) عدم حضور و ظهور تخیل شاعرانه و برخی عناصری­ست که به یک شعر شعریت می­ بخشد درواقع فرم ظاهری­ست که آن را از نوشته به نوعی خاص از شعر بدل می­کند. مثلا در شعر "اتوبوس"این­ طور به نظر می­ رسد که فرقی نمی­ کند، فرد این شعر را بخواند یا از بالا به یک اتوبوس نگاه کند. برای­ مان توضیح دهید که جایگاه شعریت در شعر دیداری کجاست و آیا اصلا به وجود عناصر تعریف شده شعر در این نوع از شعر اعتقاد دارید؟

دریافت این نوع شعرها بستگی به سطح زیبایی شناسی شما دارد. تخیل را چه معنی می کنید؟ فکر می کنم برخورد شما با عناصر تشکیل دهنده ی یک شعر مدرن به شدت کلاسیک است. در شعر "اتوبوس" تخیل در محتوا اتفاق نمی افتد، بلکه در فرم ایجاد می شود. شما را ارجاع می دهم به صحبت های نیما پیرامون فرم و مضمون! طرز برخورد شما خاصه با آثار دیداری، نمی تواند از نوع برخورد با شعرهای شاعرانی باشد که صرفا بر پایه ی احساس و عاطفه شکل می گیرد. هر شعر را باید بر اساس کارکردهای خودش سنجید. شعریت این نوع شعرها در جایی اتفاق می افتد که شاعر فرم را مال خود کرده است و در ذهن مخاطب این فرم شعر است،که حک می شود. به نوعی شعریت در فرم به وقوع می پیوندد. در "اتوبوس" همه مسافرند، و همه به نوعی در مقصد مشترک. تنها کار من نشان دادن این دغدغه است که به جای نشان دادن رویا ، تخیل، اوهام و آن چه دغدغه ی مسافر از سفر است یا اتفاقات و تصاویری که در طول سفر می بیند  و می افتد، فقط خود شکل اتوبوس، مسافران و فرهنگی که حاکم در اتوبوس ها است را به تصویر بکشم. گاهی هویت و شعریت یعنی همین! نشان دادن نه گفتن!


مطلبی به قلم شما در مورد جشنواره ­ی جایزه ادبی شعر شاملو خواندم که در آن از تفاوت فاحش بین برگزیدگان دو دوره تا اعضای هیات داوران را زیر ذره بین نقد گذاشته بودید، به نظر شما روندی که جشنواره ها و جایزه های ادبی ازاین دست در پیش گرفته اند تا چه حد می تواند در راستای شکوفایی ادبیات این دوره و کشف استعدادهای خاص و ممتاز مفید واقع شود؟

ببینید قطعا در هر جشنواره ای داورها بر اساس سلیقه ی خود انتخاب می کنند و هیچ جایزه ای نیست که همه را راضی کند. منتهای مراتب همان طور که در همان یادداشت نوشتم، هر جایزه ای به منظور خاصی حیات می گیرد، در جایزه ی شاملو من هدف و دغدغه ی برگزارکنندگان را با نحوه ی چینش داوران یکی ندیدم خاصه وقتی رفتارشان را در دوره ی اول و دوم کنار هم بگذارید، می بینید که به یک باره سیاست ها تغییر می کند. جایزه  برگزار می شود که تحرک را ایجاد کند. فضای پویایی داشته باشیم اما دو جایزه ی نیما و شاملو نتوانستند، تاثیر خود را بر فضای ادبی بگذارند ،علی رغم این که نام دو اسطوره ی ادبیات را یدک می کشیدند، متاسفانه آن قدر درگیر حاشیه شدند،که به نظر از اصل باز ماندند. شما نگاه کنید در دهه هفتاد جایزه ی گردون و در دهه هشتاد جایزه ی شعر خبرنگاران تا حدودی در خدمت ادبیات و پویایی جامعه ادبی بودند، من البته درباره ی جوایز شعر صحبت می کنم و اطلاع دقیقی از جایزه های داستان ندارم. بنابراین حق بدهید بگویم با این نحوه ی انتخاب ها ،داوری ها و البته نداشتن سیستم مناسب و استمرار در برگزاری، امیدی به شکوفایی نمی توان داشت. تنها مزیت این جایزه ها فروش مقطعی اثر جایزه گرفته برای مدت کوتاه است.


برای سخن آخراز برنامه های آینده و کارهایی که در دست انجام دارید کمی برای­ مان بگویید

تلاش دارم کتابی که درباره ی شعرهای دیداری می نویسم را تمام کنم  و البته آن قدر از خدا عمر بگیرم که به تمام آرزوهایم برسم، بیش از پیش زندگی کنم و لذت ببرم.

شعر مزدک پنجه ای گفت و گو چندصدایی
مزدک پنجه ای
© سنگ پشت
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سنگ پشت مزدک پنجه ای - شاعر و روزنامه نگار- وکیل پایه یک دادگستری، مدیر مسوول دو هفته نامه دوات و مدیر هنری انتشارات دوات معاصر
متولد 25 آذر 1360
اهل گیلان زمین- شهر بارانی رشت   
panjeheemazdak@gmail.com

آفرینه ها:
چوپان کلمات/ مجموعه شعر/ انتشارات فرهنگ ایلیا/ 1388
همه ی درخت ها سپیدارند/ نخستین آنتولوژی شاعران سپید سرای گیلان/انتشارات سوره ی مهر/ 1389
بادبادک های روزنامه ای / مجموعه شعر/ انتشارات نصیرا/1393
دوست داشتن اتفاقی نیست/مجموعه شعر / انتشارات دوات معاصر/1396
با من پرنده باش/ مجموعه شعر/ انتشارات دوات معاصر/ 1398
----------------------------------------------
مزدک بنجه ای
الشاعر والصحافي
موالید: ایران- رشت
---------------------------------------------
panjehee mazdak
Poet and journalist
Born: Iran - Rasht
جدیدترین‌ها
  • آیا انسان آینده، هویت خود را قربانی دانایی خواهد کرد؟ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴
  • شعری از مزدک پنجه ای/ A poem by Mazdak Panjehee/قصيدة لمزدك پنجه‌ای دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
  • شعری از کتاب چوپان کلمات سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
  • محدوديت تخيل شاعرانه در متاورس دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
  • مرگ تخیل یا شبیه سازی تخیل یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳
  • در گفت‌وگو با مزدک پنجه‌ای بررسی شد، متاورس چه بر سر ادبیات و زبان می‌آورد؟ یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳
  • صدای پای دگرگونی در شعر معاصر دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳
  • معشوقه باد یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • فاصله یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • شناسنامه‌ی اندوه یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • شباهت زبان کودکانه با زبان شاعران یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • فیلم نشست مجازی نقد و بررسی جریان شناسی شعر دیداری شنیداری اثر مزدک پنجه‌ای یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
موضوعات
  • مقالات ادبی
  • خبرهای مربوط به فرهنگ گیلان
  • یادداشت های شخصی
  • گفت و گو
  • کتاب های من
  • شعر
  • گزارش
  • عکس
  • خبرهای فرهنگی، هنری و ادبی
  • نقد نوشته ها
برچسب‌ها
  • مزدک پنجه ای (52)
  • شعر (38)
  • مزدک پنجه‌ای (15)
  • مزدک_پنجه_ای (12)
  • انتشارات دوات معاصر (9)
  • دوست داشتن اتفاقی نیست (8)
  • روزنامه شرق (7)
  • متاورس (6)
  • گیلان (5)
  • هوش مصنوعی (5)
  • شعر دیداری (5)
  • روزنامه آرمان (4)
  • براهنی (4)
  • زبان (4)
  • ادبیات (4)
  • دوات معاصر (4)
  • محمد آزرم (3)
  • نقد (3)
  • فضای مجازی (3)
  • گفت و گو (3)
آرشیو
  • تیر ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • اردیبهشت ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۰
  • تیر ۱۴۰۰
  • خرداد ۱۴۰۰
  • اردیبهشت ۱۴۰۰
  • فروردین ۱۴۰۰
  • بهمن ۱۳۹۹
  • دی ۱۳۹۹
  • آبان ۱۳۹۹
  • مرداد ۱۳۹۹
  • تیر ۱۳۹۹
  • خرداد ۱۳۹۹
  • اردیبهشت ۱۳۹۹
  • فروردین ۱۳۹۹
  • اسفند ۱۳۹۸
  • خرداد ۱۳۹۸
  • اسفند ۱۳۹۷
  • بهمن ۱۳۹۷
  • دی ۱۳۹۷
  • مهر ۱۳۹۷
  • مرداد ۱۳۹۷
  • آذر ۱۳۹۶
  • مهر ۱۳۹۶
  • شهریور ۱۳۹۶
  • مرداد ۱۳۹۶
  • تیر ۱۳۹۶
  • آرشيو
لینک‌های روزانه
  • دو شعر از مزدک پنجه ای در سایت ادبی آن دیگری این سایت متعلق به مسعود احمدی شاعر و منتقد است
  • 4 شعر از مزدک پنجه ای در سایت آن دیگری(مسعود احمدی)
  • نگاهي به مجموعه شعر «سب بابه» هرمز علي‌پور
  • «همه درخت‌ها سپیدارند» رونمایی می‌شود
  • نقد لادن نیکنام بر دفتر شعر «چوپان کلمات» سروده «مزدک پنجه يي»
  • چوپان کلمات منتشر شد
  • انعکاس مجموعه شعرم در سایت انتشارات فرهنگ ایلیا
  • گفـت و گوی روزنامه ی اعتماد با علی رضاپنجه ای- به نسل شما دروغ گرفته اند و نقد لادن نیکنام بر کتاب پیامبر کوچک
  • نقد من روی مجموعه شعر تو - تهران-85 اثر آرش نصرت اللهی در روزنامه ی اعتماد ملی تیتر این مطلب در ابتدا این بود: نماینده ی سازمان ملل در تو-تهران-85
  • بیوگرافی من در سایت جریان
  • نقد من روی مجموعه شعر "بلقیس و عاشقانه های دیگر " نزار قبانی در روزنامه ی اعمتاد
  • حادثه هنوز. نقدی روی رفتار های شعری م. موید .منتشر شده در روزنامه ی اعتماد ملی محمدحسين مهدوي (م.مويد) در شمار شاعران موج نو به حساب مي‌آيد. برخي از شاخصه‌هاي شعري‌اش، او را نسبت به ساير موج نويي‌ها متمايز مي‌سازد. اهميت ويژه‌ او به فرم، ساختار، زبان، اسطوره‌ها و نيز توجه به تناليته‌ كلمات، همچنين بهره جستن از ارائه‌هايي چون اس
  • نشريه "گیله وا"، ویژه ی فرهنگ ، هنر و ادبیات ، نوروز ۸۷ در سایت ورگ
  • دومین ویژه ی فرهنگ، هنر وادبیات گیله  ­وا به ­همت  خانه ­ی فرهنگ گیلان
  • نگاهی به رفتارهای شعری م.موید این مطلب در روزنامه ی اعتماد ملی در تاریخ 22-1-87 در بخش ادبیات منتشر شد.
  • مصاحبه ی من با اکبر اکسیر در سایت 3 پنج
  • معرفی شماره 2 ویژه ی گیله وا- به سردبیری علی رضا پنجه ای
  • شعری از من در والس ادبی
  • 2 شعر از من در سایت ادبی ماندگار
دوستان
  • کانون آگهی و تبلیغات دوات
  • پروفایل من در بلاگفا
  • وبلاگ حقوقی تبصره
  • منصور بنی مجیدی ( این ابر در گلو مانده )
  • پیامبر کوچک. علیرضا پنجه ای
  • عشق اول ( وبلاگ صوتی علیرضا پنجه ای )
  • شمس لنگرودی
  • مازیار نیستانی
  • فاطمه حق وردیان
  • آیدین مسنن
  • فرامرز سه دهی
  • داریوش آشوری
  • رمان سینما. محمود طیاری
  • خروس جنگی . غلام حسین غریب
  • مظاهر شهامت
  • مهناز یوسفی
  • معصومه یوسفی
  • علیرضا مجیدی (یک پزشک)
  • علی عبداللهی
  • شاهین شالچی (شاهد ماجرا)
  • خبر گزاری ایسنا
  • خبرگزاری مهر
  • خبرگزاری ایسنا- خزری
  • خبرگزاری فارس
  • خبرگزاری ایلنا
  • خبرگزاری کار ایران
  • خبرگزاری کتاب (ایبنا)
  • بهاالدین مرشدی (رویای بدون امضا)
  • پایگاه ادبی برزخ
  • یاسین نمکچیان(چهارشنبه سوری)
  • هواخوری ( مهرداد فلاح)
  • مجید دانش آراسته( متن خود یک کویر است )
  • رضا مقصدي
  • فاطمه صابری ( اتاق سفید )
  • فرشید جوانبخش
  • هوش های چند گانه ( مهدی مرادی )
  • آدم و حوا ( حسن محمودی )
  • سایت بهزاد خواجات
  • لیلا صادقی
  • ( حرف نو ) محمد رضا محمدی آملی
  • ( دالاهو ) فریاد شیری
  • اسماعیل یوردشاهیان
  • سایت نقاشی علی رضا درویش
  • آزیتا حقیقی جو
  • مهتاب طهماسبي
  • رضا دالک (ماهی)
  • مرتضی زاهدی (تصویر گر کتاب کودک)
  • یاسر متاجی
  • میثم متاجی
  • عاطفه صرفه جو (شمعدانی)
  • شقایق زعفری
  • علی باباچاهی
  • محمود معتقدی
  • آفاق شوهانی
  • ابوالفضل پاشا
  • لیلا کردبچه
  • حامد اریب
  • روجا چمنکار
  • آرش نصرت اللهی
  • محمد حسین مهدوی(م.موید)
  • رقیه کاویانی
  • سید محمد طلوعی
  • دکتر کاووس حسن لی
  • انتشارات فرهنگ ایلیا
  • مصطفی فخرایی
  • سایت ادبی پیاده رو
  • یزدان سلحشور
  • حامد بشارتی
  • حامد رحمتی
  • محمد آسیابانی
  • هرمز علی پور
  • بهزاد موسایی
  • اسماعیل مهران فر (کفاشی)
  • علی الفتی
  • ادبیات امروز ایران
  • رسول یونان
  • مجتبی پورمحسن
  • آریا صدیقی
  • سیده مریم اسحاقی
  • داریوش معمار
  • محمد ماهر
  • پژمان الماسی نیا
  • خانه ی شاعران جهان
  • جواد شجاعی فرد
  • اسدالله شعبانی
  • جلیل قیصری
  • عباس گلستانی
  • مهدی پدرام(روهان)
  • رباب محب
  • مهرنوش قربانعلی
  • مسعود جوزی
  • مسعود آهنگری
  • کتایون ریزخراتی
  • واهه آرمن
  • شیدا شاهبداغی
  • الهام زارع نژاد
  • ناهید آهنگری
  • دفتر شعر جوان
  • ناهید عرجونی
  • الهام کیان پور
  • محمد پورجعفری
  • حامد حاجی زاده
  • مهدی موسوی
  • علی سطوتی قلعه
  • فرشته رضایی
  • محمد محمدی
  • سیاوش سبزی
  • علی یاری
  • سید فرزام مجتبایی
  • علی اسداللهی
  • واهه آرمن
  • آناهیتا رضایی
  • راوی حکایت باقی
  • فرهاد حیدری گوران
  • محسن بوالحسنی
  • محمد هاشم اکبریانی
  • پروین سلاجقه
  • حمید نظرخواه
  • طاهره صالح پور
  • مجله ارغنون
  • مجله ی ادبی دستور
  • مجله ادبی ذغال
  • باوند بهپور
  • کورش همه خانی
  • جهانگیر دشتی زاده
  • محمود فلکی
  • مدرسه ی شعر فارسی
امکانات

آمارگیر وبلاگ