سنگ پشت

سنگ پشت

ادبی

آمارگیر وبلاگ

  • خانه
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • نوشته‌ها

یادداشتی پیرامون جهان شعری بیژن الهی

پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶، ۱:۲۱ ب.ظ

یادداشتی بر جهان شعری «بیژن الهی»

شاعر اعجازها

مزدک پنجه­ ای

روزنامه آرمان/ 23/آذر/96

«بیژن الهی» را باید شاعر اعجازها نامید. شاعری که در عرصه­ ی شناخت ظرفیت­ های معنایی کلمات به تبحری بی­ مثال رسیده بود. زبان را به درستی درک کرده بود و پارسی­ نگاری­ هایش چه در آفرینه­ های خود و نیز برگردان­ هایش از سایر مولفان موجب شده بود، تا مخاطب با شاعر/ مترجمی خلاق مواجه باشد. «بیژن الهی» را باید شاعری با دنیایی خاص توصیف کرد. جهان شعری او شبیه هیچ شاعر دیگری نیست، به لحاظ زیبایی­ شناسی نیز حتی شبیه شاعران هم عصر خود نیست. برای نمونه شعرهای او را با شعرهای «م.موید» مقایسه کنید. هر دو ریشه­ هایی عرفانی و معرفتی دارند اما وقتی به ساختارهای زبانی و فرمی اشعارشان نگاه می­ کنید، می­ بینید سر منشاء آن یک چشمه است اما دو رودخانه­ ی جدا از هم هستند. بر این گمان باید «بیژن الهی» را تافته­ ای جدا بافته دانست. معتقدم برخی از شاعران را ویژگی­های فردی و شخصیتی­ شان از دیگر شاعران متمایز می­ کنند. مثلا «نصرت رحمانی» به واسطه­ ی جسارت­ اش در شکستن تابوهای جامعه و نیز «خود ویرانگری»­ بدل به شاعری سیاه­ نویس می­ شود، از سویی دیگر درباره­ ی «بیژن الهی» هم می­ توان گفت که انزاواطلبی، بینش و درک متفاوت­ از جهان پیرامونی و نیز موضوعاتی که ریشه­ های معنوی دارد، او را از سایرین متمایز ساخته است. بنابراین می­ بینیم که می توان او را به واسطه­ ی رفتارهایش در جهان حقیقی و مجازی­ اش به عنوان شاعری عارف با ویژگی­ هایی از «عرفان معاصر» خطاب کرد.

«بیژن الهی»، شاعری باورمند به مفاهیم «الهی» بود و به نظر هر جا که تجربه­ی «الهی» حضور داشته باشد، خود به خود با ریشه­ هایی از عرفان نیز مواجه خواهیم شد. در واقع کنار هر باور «الهی» نگاهی جمال­ شناسانه و هنری نیز به دین و عرفان شکل خواهد گرفت.

بنابراین وقتی به ریشه­ ی تفکر و جهان­ زیستی الهی و شعرهایش از این منظر یعنی «الهیات» دست یافتیم، در مرتبه­ ی بعد می­ توانیم عنوان کنیم، رفتار و گفتار الهی چیزی جز زبان در معنای یک نظام اشاره­ای نیست. مگر نه آن که به قول سوسور «زبان نظامی از نشانه­ هاست». باید افزود الهی از نظر جنبه­ های زبانی به شدت شاعری عاطفه­ مند است که گاه این عاطفه را در ساحت عشق رخ می­ نمایاند، و البته بگذارید به این گفته از «دکتر برکت» که در جایی بیان کرده بود، «الهی شاعری اجتماعی است» نیز بر اساس مصادیق ارایه شده از این شاعر و آن چه از جهان زیستی او تعرفه کردیم، نقد وارد کنم و در پاسخ ایشان بگویم که شعر اجتماعی تعریف اگر نداشته باشد اما مصادیقی از آن در طول تاریخ ادبیات وجود دارد که به استناد آن مصادیق می­ توان گفت، «بیژن الهی» و شعرش را نمی­ توان بر اساس ساختارهای شعر اجتماعی هم­ گروه کرد. یکی از ساختارهای شعر اجتماعی، زبان حماسی و اعتراضی است که به گمان نگارنده با توجه به این که اشعار الهی دارای زبان عاطفیِ برآمده از زبان معرفت است، نمی­ توان او را شاعری اجتماعی قلمداد کرد.

و اما نکته­ ی مهم درباره­ ی تمایز الهی با سایر شاعرانی که در ادوار گذشته روی به «زبان معرفت» آورده­ اند، این است که در اشعار الهی، «زبان معرفت» به سمت گنگ­ گویی و ارجاع به نشانه­ های انتزاعی کمتر می­ رود به گونه­ ای که او در این روی­کرد زبان عاطفی و معرفتی سعی می­ کند بر بسامد تخیل و تصاویر عینی و بکر بی فزاید. همچنین الهی به مرحله­ ای از خلاقیت ذهنی رسیده بود که می­ توانست هر چیز زیست شده را در کارگاه تخیل خویش بریزد.

 چیزی که در اشعار الهی به شدت مخاطب را مجذوب می­ کند، این است که به او برای خود تعریفی از دنیای حقیقی و مجازی داشته است. دنیای حقیقی او حلقه دوستان و انزوای خود بوده و دنیای مجازی او در واقع دنیای بیرون از تفکرش بوده است، جایی که بسیاری از هنرمندان برای ثبت خود صفحات نشریات و رسانه­ ها را قبضه می­ کنند و مشغول بمباران نام خود در این فضاها هستند. البته در این میان برخی سعی دارند، پیرامون عدم حضور الهی در اجتماع ادبی را ربط به سایر شاعران و منتقدان مطرحی چون شاملو، نصرت، براهنی و ... بدهند  در حالی که تاریخ ادبیات نشان می­دهد، هنگامی که او اقدام به انتشار شعر در نشریات می­ کرده، آن­ها اقدام به نقد و بررسی آن اشعار کرده­ اند و هیچ­ گاه زیر سیطره آن نام­ ها نبوده است.

به عبارت دیگر الهی در این میان سعی می­ کرد جهان زیستی انزوا طلب  و حتی سرنوشت بعد از حیات خود را در جهان حقیقی­ اش بازگو کند. جهانی که خاص خود و برخی از دوستان­ اش بود. شاید همین نوع نگرش بود که مثلا وصیت می­ کند او را در سراشیبی کوهی در مرزن­ آباد دفن کنند و روی سنگ مزارش نیز به جز نامش چیزی ننویسند. او شاعری بود که در زمان حیاتش دست نیافتنی شده بود و به نظر هیچ­ گاه هم نخواست تا با صحبت و تبیین جهان فکری و شعری­ اش لایه­ های واقعی شخصیتی­ اش کشف شود. او کلید به کسی نداد جز برخی نشانه­ ها که در شعرش وجود داشت. او شاعری بود که سعی می­ کرد عاشقان واقعی شعر (شما بخوانید مخاطبان حقیقی) را جذب کند.

هنر شاعری «بیژن الهی» غرق کردن مخاطب در تخیل­ اش بود. تخیلی روحانی که در خود چندگانگی، چندمعنایی، رمز و راز را به همراه داشت. او «عارفی معاصر» بود، عارفی که می­ کوشید مخاطب در رهگذر زبان به کشف هستی­ اش برسد. آن چه برای او مهم بود ایجاد جاذبه در روابط استعاری کلمات و جملاتی بود که در ساختار فکری و زبانی او شکل می­ گرفت. او شاید می­ خواست مخاطبش بداند هنر او ایجاد روشنایی در ظلمت است، روشنایی که در پرتو آن مرزهای ناشناخته­ ی رویاهای او را به مدد زبان اعجازگونه­ اش بشناسیم. به قول ویتگنشتاین«مرزهای زبانِ من، مرزهای جهان من است».      

 

مزدک پنجه ای بیژن الهی روزنامه آرمان شعر
مزدک پنجه ای

گفت و گوی مزدک پنجه ای با مجید دانش آراسته

سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۲:۴۳ ب.ظ

در جامعه ای زندگی می کنم که از من نامی نیست

 

*ابراهیم گلستان آدمی است، هفته یک بار با شاه ناهار میخورد.

*آن موقعی که ما می نوشتیم، این ها (گلشیری، احمد محمود،دولت آبادی)اصلاً نمی نوشتند.

*دویست و پنجاه تا داستان یا بیشتر دارم که اصلا ربطی به قهوه خانه ندارد.

*گاهی وقتی کتاب های تاریخ ادبیات داستانی یا تحلیل داستان نویسی ایران را می خوانی پیش خودت فکر می کنی نویسنده این کتاب ها فکر می کنند در گیلان اصلا نویسنده ای وجود ندارد. فقط یکی دو نفر را می شناسند،آن هم  به.آذین  است و ... که متعلق به هشتاد سال پیش است.

*الان بزرگترین نویسنده  موراکامی است. از نظر من اصلاً نویسنده نیست. یک نویسنده ی پریشان گوی ابتدایی است

*مجله بخارا را ببین. 500 صفحه هر شماره بیرون می دهد به غیر از شعرهای شفیعی کدکنی و محمد قهرمان کو شعرِ معاصر. مجله ای که یک صفحه داستان چاپ نکرده است

*وقتی احمدرضا احمدی  می شود شاعر یکه، برای من اصلاً تعجب آور است.در همه جا هم هست و در همه جا به میل همان جا حرف می زند

*شما بروید  آلبا دسس را بخوانید ببینید، این نویسنده (رویا پیرزاد)چه طور همه را از او برداشته است.

متن کامل گفت و گو را در ادامه مطلب بخوانید:

ادامه مطلب ..
گفت و گو مزدک پنجه ای بمجید دانش آراسته روزنامه آرمان
مزدک پنجه ای

فقر انديشه - حركت در مسير سانتي‌مانتاليسم

چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱:۲ ب.ظ
يادداشتي پيرامون مجموعه شعر  «سلام، اينجا ايران است» اثر افشار رئوف
مزدک پنجه ای - 7-آبان-1394
 
 
1- شعر، همان نقطه تعجب‌برانگيز است. هنرمند و شاعر با خلاقيت خود ما را به شگفتي وامي‌دارد. با اين وصف آيا افشار رئوف در مجموعه شعر «سلام، اينجا ايران است» توانسته مخاطبان خود را به نقطه تعجب، برانگيزاند. نقاط شگفتي و خلاقيت شاعر در كجا اتفاق مي‌افتد؟آيا شاعر توانسته ارائه‌گر فرم‌ها، بازي‌هاي زباني، لحن‌گرداني، آشنايي‌زدايي و... باشد؟آيا ما با شاعري خلاق مواجه هستيم؟آيا رئوف توانسته ما را با ظرفيت‌هاي تازه‌اي از عشق كه سخت گرفتار لحن آن است، مواجه سازد؟آيا توانسته از در نغلطيدن به عرصه سانتي‌مانتاليسم اجتناب نمايد؟ 2- درباره نخستين متن اين مجموعه يعني سلام / اينجا ايران است/و صبح ما / با چاي تلخ آغاز می‌شود، بايد گفت عمر اين متن به اندازه كشف مفهوم استعاري - كنايي آن است. وقتي معناي زيرين آن به ذهن مخاطب متبادر شد ديگر شعر كاركردي خلاقانه براي مخاطب نخواهد داشت. گستره ايجاد زيبايي در اين شعر به وسعت مساحت تعداد واژگان و تكنيك محدود آن است. پرسش اين است، آيا بايد متن‌هايي اين‌چنيني را به عنوان شعر پذيرفت؟آيا صرف استفاده از يك تكنيك مي‌تواند براي مخاطب تصويري شاعرانه به همراه داشته باشد؟ به نظر، متن مذكور بدون مفهوم استعاري - كنايي آن، به واسطه نحوه چينش كلمات و ساختار هنجارمند متن، اين قابليت را دارد تا القا‌كننده نثر هم باشد. «ايران» در اين شعر در دو مفهوم كشور و شخص مونث به كار رفته است و صبح ما با چاي تلخ آغاز مي‌شود نيز دو معناي حقيقي و مجازي را به ذهن متبادر می‌سازد.  3- رولان بارت در بحث «مرگ مولف» معتقد بود تولد خواننده بايد به بهاي مرگ مولف صورت گيرد در حالي كه مي‌بينيم رئوف برخلاف اين قاعده رفتار مي‌كند و اصرار بر حضور مولف در متن دارد. از اين نظر مي‌بينيم در بسياري از اشعار، مولف حاكم بلامنازع است و از حضورش نيز كاسته نمي‌شود. يك داناي كل كه در جهان نسبي اصرار دارد دنيا را از منظر او ببينند. همه‌چيز به دنياي درون متن خلاصه مي‌شود و اين‌گونه است كه مولف از سهم لذت‌رساني به مخاطبان خود مي‌كاهد. با اين توصيف در شعر دوم اين مجموعه خواهيد ديد كه شاعر روايتگر ياس و نااميدي به شيوه صادق هدايت است؛ شاعر مدام مي‌پرسد اما پرسشگري چالش‌گر نيست!چرا كه پس از پرسيدن، خود در قامت داناي كل پاسخ خواهد داد. اين قطعيت، ساخت خودمحور ذهنيتي است كه بيش از هر چيز امكان تحول و تفكر را از خود سلب مي‌كند. با اين توضيح بايد گفت كسي كه مي‌پندارد همه‌چيز را مي‌داند، نمي‌تواند در پي كشف مجهول باشد. بر اين اساس معتقدم كه شاعر به عنوان راوي داناي كل با استعمال كلمه نه مدام حضور خود را در ذهن مخاطب و متن يادآوري مي‌كند. در اين فرايند مخاطب براي برقراري ارتباط نيازمند تلاش مضاعف نيست چرا كه حلقه ارتباط به شكل دال و مدلول ترسيم شده است و روابط در شعر به صورت خطي شكل مي‌گيرد بر اين اساس ارجاع به بيرون از متن ندارد. عموما اين نوع شاعران بيش از آنكه در فكر ارائه انديشه خلاقانه باشند و جهان را به تفكر وادارند ارائه‌گر احساسات و عواطف روزمره خود هستند، براي بيان اين عواطف و احساسات روي به زبان تصويري - توصيفي مي‌آورند. در اين فرايند است كه مخاطب خود را مقابل هجوم نجومي تصاوير مي‌بيند. در واقع در اين نوع رفتار تصويرها انگيزش نداشته و فعال نيستند. پاشنه آشيل اين نوع اشعار كه باعث مي‌شود مخاطب مسحور تصاوير مملو از عواطف و احساسات نشود اين است كه تصاوير آنها آغشته به خلاقيت‌هاي زباني نيست. برای مثال آنچه كه بيدل، خاقاني، منوچهري و نظامي در پس تصاوير مسحور‌كننده خود ارائه مي‌دهند، نفس تصوير نيست بلكه معماري زبان و تنگناي فضاي آن تصاوير است كه باعث مي‌شود در ذهن و ضمير مخاطب بماند و ايجاد زيبايي و لذت كند.  4- اعتقاد دارم اشعار رئوف بسیار نيازمند ويرايش است. او براي بروز احساساتش كلمات بسياري را خرج مي‌كند در حالي كه شايد بتوان ادعا كرد در شعر ص 13 بخشي از افعال مي‌توانستند در چرخش زباني به بيان موجزتري عنوان شوند. اشعار رئوف به‌شدت حكايت‌گر فضايي سياه، غمگين و شكست‌خورده نه از نوع نصرت رحماني است، در واقع كليه اشعار اين مجموعه برگرفته از خصوصيات رفتاري و فردي شاعر است كه در چهار ديواري شخصي خود حبس شده است. درباره فرم ارائه شده توسط مولف بايد گفت، رئوف مدام از يك نوع ساختار تكنيكي و فرمي استفاده مي‌كند. او توجهي به بيان، چينش و مديريت بر كلام و ايجاز ندارد. در دستگاه فكري رئوف بيان ايده و احساس اهميت دارد اما به شكل و نحوه اجراي اين ايده كمتر توجه مي‌كند. به ابتداي شعر ص 24 دقت كنيد: يعني هيچ/ يعني پرنده‌اي كه برخلاف كوچ پرواز مي‌كند/يعني شبي كه در حالي كه با يك چرخش در بيان مي‌توانست از سه واژه يعني يكي را استفاده و دو ديگري را حذف كند و البته با انتخاب يك فرم ساده و كليشه شده در اشعارش پايان نافرجامي را براي مخاطبان رقم مي‌زند.  5- در پاره‌اي اوقات حركت شاعر به سمت و سوي سانتي‌مانتاليسم است. در اين فرايند، احساسات در سطح عشق هاي عوامانه مانده است و كاركرد خلاقانه و زيبايي‌شناسانه‌اي كه مثلا در اشعار نزار قباني و... ديده مي‌شود را نمي‌توان در اشعار رئوف سراغ گرفت.  6- متاسفانه شعر در يكي - دو دهه اخير، بسيار از فقدان بومي‌گرايي رنج برده است. شايد بومي‌گرايي يكي از راه‌هاي خالي شدن از شباهت‌هاي شعري نيز باشد، چرا كه وقتي در آثار شاعران يكي دو دهه اخير مداقه مي‌كنيم، مي‌بينيم شعرها به لحاظ موضوع، فرم، ساختار و زبان نزديك و شبيه به هم هستند. برای مثال تشخيص اينكه فلان شعر را شاعري تهراني سروده يا يك شاعر گيلاني بسيار سخت است. براي نشان دادن اهميت بومي‌گرايي نمونه‌اي را ذكر مي‌كنم؛ بومي‌گرايي در آثار محمدعلي سپانلو سبب تمايز او نسبت به ديگر شاعران هم‌رديف‌اش شده بود و به عنوان يك شاخصه در شعرش به شمار مي‌رفت. عده‌اي بر اين عقيده‌اند بومي‌نويسي با توجه به منطقه زيستي هر شاعر جهاني خاص و منحصر را براي او پديد مي‌آورد و از طرفي ديگر عده‌اي بومي‌نويسي را راهي براي جهاني شدن مي‌دانند چرا كه مخاطب غيربومي با پديده‌اي مواجه مي‌شود كه شايد تاكنون آن را تجربه نكرده باشد؛ در واقع مواجه شدن با چنين تجربه‌اي خود هيجان‌انگيز است. در يك نگاه آسيب‌شناسانه شايد بتوان ريشه اين معضل (شباهت آثار شاعران به لحاظ موضوع، فرم، ساختار و...) را در محفل‌گرايي و مدگرايي نيز جست‌وجو كرد. به نظر نگارنده آنچه سبب شباهت اشعار رئوف با شاعراني چون گروس عبدالملكيان، شمس لنگرودي، رسول يونان و... شده عدم تمايز در نكته فوق نيز مي‌تواند باشد، همچنين شايد لحن عاشقانه‌اي است كه با فرم و زباني ساده و مملو از عواطف و احساسات بيان شده است، بر اين مهم بيفزايد، مضاف آنكه از جمله موارد افتراق اشعار رئوف با اين دست شاعران در اين است كه اشعار آنها از انسجام ساختار روايي - تصويري برخور‌دار است و نيز شعر آنها بيشتر رمانتيك و صيقلي شده است.  گفتند/ شعرهاي من/جوشش درياست/خروش رود/بي‌شك/كمي بالاتر/به چشمه‌اي مي‌رسند/كه تو هستي. (گروس عبدالملكيان)  در پايان بايد گفت: شاعران بسياري را می‌شناسم كه با يك اثر تاليفي پاي به عرصه حرفه‌اي ادبيات نهادند اما زندگي فصلي را تجربه كردند و چراغ‌شان خاموش ماند، بر اين اساس فكر مي‌كنم چنانچه رئوف مي‌خواهد حضور پررنگي داشته باشد بايد بر تمايز ادبي و و وجوه فردي و استقلال ادبي‌اش در جهت خلق زيبايي منحصر به فرد آثارش بكوشد.
روزنامه آرمان مزدک پنجه ای افشار رئوف نشر چشمه
مزدک پنجه ای

نمی توان به آینده ادبیات خوش بین بود

جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴، ۴:۵۶ ب.ظ

 

گفت و گو با مزدک پنجه ای – شاعر و روزنامه نگار ادبی

مجید لطفی فرد

روزنامه آرمان 3-4-94 صفحه ادبیات - مقدمه: مزدک پنجه ای شاعر،روزنامه نگار ادبی25/آذر/1360 در شهر رشت دیده به جهان گشود.تاکنون از مزدک پنجه ای  مجموعه شعرهای"چوپان کلمات- انتشارات فرهنگ ایلیا" در سال 88 و "بادبادک های روزنامه ای- انتشارات نصیرا" در سال 93 و نیز یک آنتولوژی از 116 شاعر سیپدسرای گیلان تحت عنوان"همه درخت ها سپیدارند" در سال 90 منتشر شده است. گفت و گوی زیر را از نظر می گذرانید: 

اخیرا در گفت و گوها . یادداشت های شما با عبارت"دموکراسی صدا در شعر" مواجه شده ام که ظاهرا عنوانی است برای گونه ای که می سرایید؟ این عنوان برآمده از یک ایده است یا در بردارنده ی مانیفست شما؟

ممنون که مخاطب نوشته های من هستید و دقت نظر دارید!پیرامون این موضوع چند جایی نوشته ام و می ترسم تقریر مجدد آن قلم فرسایی تلقی شود.اما به طور موجز عرض می کنم "دموکراسی صدا " بر آمده از یک ایده بود که شجره آن را باید در افسانه نیما و شاعران بعد از آن جست و جو کرد که دغدغه شعر چند صدایی داشته اند.من در واقع سعی کرده ام از همه هنرها به نفع شعر بهره ببرم و عنوان "دموکراسی صدا" به نوعی مشارکت صداهای گوناگون در کنار من متکلم الوحده است.چرا که معتقدم این ایده به شما اجازه می دهد لحن های متفاوت را بر اساس شخصیت های تان وارد اثرکنید و دست شما برای اجرای فرم های متفاوت لحنی ،زبانی و آوایی باز است. این شیوه در آثار بسیاری از شاعران وجود دارد اما اجرای آن متفاوت است.پس من صرفا مجری یک ایده ی شخصی هستم در میان هزاران نوع اجرای متفاوت از همان امکان یا ابزار. اهل وضع مانیفست نیز نیستم چرا که معتقدم مانیفست سکون می آورد و منجر به درجا زدن می شود.با روحیه شعر آوانگارد جور در نمی آید.من عاشق تجربه کردن هستم و نمی توانم خود را در قید و بند باید و نباید های خود ساخته کنم. من دقیقا همان طور شعر می نویسم که زندگی می کنم.

شعر زندگی برای هر شاعری تعریف خاص خود را دارد، شما چه طور زندگی را به فرم و ساختار ذهنی خود می سرایید؟

من اخیرا شعری نوشته ام که سعی کرده ام در آن مخاطب فرم زنده آن را حس کند.این ایده چنین شکل گرفت، روزی که به تماشای نمایش تئاتر مرحوم امیر بدرطالعی رفته بودم، فکر کردم می توانم خالق فرم شعری باشم که مثل خود تئاتر زنده است و زندگی در شخصیت های آن جریان دارد.همان طور که من داشتم بازی را می دیدم و درگیر اوهام و تخیلات خود نیز بودم جملات بازیگران به صورت چکشی و پراکنده به گوشم می نشستند. بخشی از این تجربه تبدیل شد به شعر" عشق و جنگ" که تکه ای از آن چنین است:عاشقش بودم و نمی دانست/ به روی خودم نمی آوردم تا پر رو نشه/سالن تاریک می شود،رامین گوشه ای نشسته و با دانه های تسبیح بازی می کند/ مسعود: یا امام هشتم دارند بچه ها رو قیچی می کنند./ امروز ساعت هفت بریم اجرای امیر رو ببینیم؟/ تو با کی حرف می زنی رامین،هیچ تصمیمی نگرفتی؟/عاشقش بودم و چشم هایم نمی گفت/لب ها باز می شدند و هیجانی فرو می ریخت در قلبم/لامصب دیگه نمیشه دست دست کرد،چند نفری بزنیم تو دل شون بقیه از پشت سر آتیش می ریزن/مسعود: نمی شه ما تو محاصره هستیم و ...

همان طور که می بینید در اینجا حتی شکست زمان را هم شاعر تجربه می کند. البته من برای این که واکنش ها را در برابر این ایده بسنجم آن را در معرض مخاطب قرار دادم و در گروه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان روی این شعر یک ساعتی  بحث شد.یکی از دوستانم نقدی به این نوع اجرا وارد کرد با این مضمون که گزاره های خبری در این شعر چون عاری از اوصاف شاعرانه است، جذاب نیستند. به نظر من آن دوست نگاه درستی داشت اما پاسخم به ایشان این گونه بود که من به دنبال بازنمایی وضعیتی هستم که زندگی می کنم،آیا در تمام احوال من شاعرم و شاعرانه زندگی می کنم. هنگامی که اخبار گوش می دهم.یا روزنامه می خوانم یا پشت صفحه فیس بوک نشسته ام ،من  مدام تیترهای می خوانم یا می شنوم به صورت یک مفهوم خبری ساده، در واقع بقیه ی اتفاق شاعرانه، پرداخت من از آن تجربه و شنیده هاست. پس به زندگی اجازه می دهم در شعر من سهمی داشته باشد به همان گونه که زندگی می کند نه آن طور که من دوست دارم. من فقط سهم خودم را می نویسم و سهم زندگی با صدای آدم ها و اتفاقات اطرافش می تواند به همان شکل طبیعی خود در شعر حضور داشته باشد. نمی دانم توانستم تعریف خود را از شعری که زندگی است به صورت مصداقی با رویکردی جدید به شما نشان دهم؟

بله فکر می کنم، در مجموعه بادبادک های روزنامه ای دیگر خبری از شعرهای دیداری نبود؟در حالی که پیش بینی می شد به واسطه ی دغدغه ای که دارید، شاهد چنین اشعاری در این مجموعه نیز باشیم؟

شعر دیداری هم در طول زمان تعریف خود را تغییر داده است.اگر تعریف شما از شعر دیداری حضور صرف تصویر است مثل یک عکس در شعر ،حق با شماست . یا مثلا شعر اتوبوس در مجموعه چوپان کلمات که نوعی کانکریت ایرانی شده است.بله، این نوع اشعار محدود به همان کتاب اول من شد.اما شعر دیداری در مجموعه بادبادک های روزنامه ای بُعد دیگری به خود گرفته است و کارکرد خود را به تغییر فونت ها داده است. ضمن آن که ارایه خلاقیت های دیداری هنوز دغدغه من است اما امکانات سخت افزاری و نرم افزاری آن فراهم نیست یا حداقل در دنیای دیجیتال فراهم است و در رسانه های غیر دیجیتال این امکان پیش بینی نشده است. این نکته را نیز باید در نظر بگیرید که شاعر در هر مجموعه فضاهای متفاوتی را تجربه می کند.در مجموعه ی بادبادک های روزنامه ای روی دیگر شعر من را می بینید خاصه آن جا که به فرم توجه ویژه ای می شود و لحن گردانی اتفاق می افتد.در واقع شعر به گونه ای نوشته می شود که حرکت تصاویر در ذهن مخاطب اتفاق می افتد.

وضعیت شعر امروز را چگونه می بینید، شما در پاره ای مواقع به بخشی از شعر امروز خاصه ساده نویسی معترض بودید؟

اشتباه نکنید من به جریان خاصی معترض نبوده ام بلکه به ساده نویسی مذموم یا ساده انگارانه شعر گفتن اعتراض دارم.چرا که آن قدر شعر پوپولیستی توسط برخی نامداران و چهره های مطرح ادبی تولید شده است که ذائقه مخاطب به بدترین شکل ممکن تغییر یافته است. شعرهای فست فودی که صرفا کارکردی یک لحظه ای دارند یا به تعبیری فقط مخاطب را سیر می کنند و خبری از استمرار لذت نیست. البته همه این تقصیرها را نباید گردن شاعران انداخت به نظر من نشریات و خاصه انتشاراتی ها سهم مهمی در این بلبشو دارند.چرا که آن ها هستند به شکلی مستقیم شعر ساده انگارانه را ترویج می دهند تا مخاطب فست فود خور را هر چه بیشتر، جذب کنند. نتیجه این می شودکه فلان ناشر مطرح تهرانی اقدام به انتشار مشق نوشته های فلان  زن بازیگر خوش چهره سینما می کند و در کنار مشق نوشته ها نیز طرح هایی را می چسباند تا به هر شکلی که شده بتواند این مجموعه را به خورد مخاطب دهد.در این فرآیند است که ارتقای سطح زیبایی شناسی مخاطب اصلا مهم نیست و در چنین رویکردی وقتی منتقد و مخاطب خاص با انبوهی از مشق نوشته ها مواجه می شود ، ترجیح می دهد سکوت کند. در این میان اگر ده کتاب شعر خوب هم منتشر شود در انبار کاه گم می شود و آن قدر بر طبل این بی اعتمادی نواخته شده است که هیچ کس نمی داند کدام صدا، جریان واقعی و اصیل است. با این تفاسیر گاه باید حق داد به منتقدین که ریسک نکنند.گویی همه در انتظار هستند تا منجی ای در شعر سر بر آورد و ندای حق دهد.

خب با این اوضاع چرا منتقدین به نامی چون براهنی وارد عمل نمی شود؟

این را باید از خود ایشان بپرسید نه من! من فکر می کنم جناب براهنی خیلی از فضای شعر امروز وطن دور شده اند. یا اگر هم می خوانند سیاستمدارانه اظهارنظر نمی کنند. ایشان در چند گفت و گوی اخیر و مقالاتی که به تازگی منتشر کرده اند مدام شعر خود را توضیح می دهند و وقتی هم که درباره ی شعر امروز حرف می زنند از دهه هفتاد پا را این سو تر نمی گذارند و تنها از چند چهره ی متاثر شعر خود، صحبت می کنند. تقریبا این رویه در همه همگانی شده است، از شاعر جوانی چون من بگیر تا آقای باباچاهی ،همه مبلغ شعر خود شده اند.شاید یکی از علت های آن ، نبود منتقد حرفه ای ،فرهنگ نقد پذیری و عدم شناخت مناسب از نقد آکادمیک باشد.لاجرم در این نوع فرهنگ می بینید آن هایی که تریبون دارند و صدای شان از همه بلند تر است مدام شنیده می شوند.

شما به وضعیت نشر و نشریات هم اشاره داشتید،نقش  عملکرد آنان را در پدیدایی کسالت ادبی چه طور ارزیابی می کنید؟ چه قدر به آینده خوش بین هستید؟

وضعیت نشریات که مشخص است، تا زمانی که روزنامه نگاران ادبی بزرگ بر مسند کار نیایند ،صفحه ی نشریات ادبی می شود صرفا عرصه نمایش چند چهره ادبی! بسیار از دبیران سرویس ادبی نگاه توریستی به ادبیات دارند. من در دوره ی کاری خودم یک سال زحمت کشیدم تا توانستم گفت و گویی را که با تقی خاوری شاعر مطرح مشهدی منتشر کنم. به من می گفتند باید رزومه ای از این شاعر برایمان بیاوری. حالا هم این وضعیت وجود دارد. چرا کسی سراغ شاعر خوب جنوبی چون قاسم آهنین جان نمی رود تا با او گفت و گو کند، بسیاری از این دست چهره ها، تاریخ شفاهی ادبیات هستند. از سوی دیگر انتشاراتی هایی که تخصصی در عرصه شعر کار می کنند،به شکلی دیگر در حال ضربه زدن به پیکره ادبیات هستند.برای نمونه ناشری که در یک سال 150 مجموعه شعر منتشر می کند،رفتارش بیانگر این مهم است که هیچ متر و معیاری برای انتشار و انتخاب شعر و شاعرندارد. به قول معروف هر که آمد خوش آمد.بر این اساس می بینید با چهره های مدعی در عرصه ادبیات مواجه هستید که شعرشان فاقد زیبایی شناسی لازم است.یکی از دوستان که برای انتشار کتاب به تهران رفته بود می گفت ناشر از او پرسیده در فیس بوک مطالبت چند تا لایک می گیرد. خب تا وقتی چنین فرهنگی در جامعه ادبی وجود دارد نمی توان به آینده ی ادبیات خوش بین بود.    

روزنامه آرمان مزدک پنجه ای رضا براهنی باباچاهی
مزدک پنجه ای
© سنگ پشت
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
سنگ پشت مزدک پنجه ای - شاعر و روزنامه نگار- وکیل پایه یک دادگستری، مدیر مسوول دو هفته نامه دوات و مدیر هنری انتشارات دوات معاصر
متولد 25 آذر 1360
اهل گیلان زمین- شهر بارانی رشت   
panjeheemazdak@gmail.com

آفرینه ها:
چوپان کلمات/ مجموعه شعر/ انتشارات فرهنگ ایلیا/ 1388
همه ی درخت ها سپیدارند/ نخستین آنتولوژی شاعران سپید سرای گیلان/انتشارات سوره ی مهر/ 1389
بادبادک های روزنامه ای / مجموعه شعر/ انتشارات نصیرا/1393
دوست داشتن اتفاقی نیست/مجموعه شعر / انتشارات دوات معاصر/1396
با من پرنده باش/ مجموعه شعر/ انتشارات دوات معاصر/ 1398
----------------------------------------------
مزدک بنجه ای
الشاعر والصحافي
موالید: ایران- رشت
---------------------------------------------
panjehee mazdak
Poet and journalist
Born: Iran - Rasht
جدیدترین‌ها
  • آیا انسان آینده، هویت خود را قربانی دانایی خواهد کرد؟ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴
  • شعری از مزدک پنجه ای/ A poem by Mazdak Panjehee/قصيدة لمزدك پنجه‌ای دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
  • شعری از کتاب چوپان کلمات سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
  • محدوديت تخيل شاعرانه در متاورس دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
  • مرگ تخیل یا شبیه سازی تخیل یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳
  • در گفت‌وگو با مزدک پنجه‌ای بررسی شد، متاورس چه بر سر ادبیات و زبان می‌آورد؟ یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳
  • صدای پای دگرگونی در شعر معاصر دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳
  • معشوقه باد یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • فاصله یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • شناسنامه‌ی اندوه یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • شباهت زبان کودکانه با زبان شاعران یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
  • فیلم نشست مجازی نقد و بررسی جریان شناسی شعر دیداری شنیداری اثر مزدک پنجه‌ای یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
موضوعات
  • مقالات ادبی
  • خبرهای مربوط به فرهنگ گیلان
  • یادداشت های شخصی
  • گفت و گو
  • کتاب های من
  • شعر
  • گزارش
  • عکس
  • خبرهای فرهنگی، هنری و ادبی
  • نقد نوشته ها
برچسب‌ها
  • مزدک پنجه ای (52)
  • شعر (38)
  • مزدک پنجه‌ای (15)
  • مزدک_پنجه_ای (12)
  • انتشارات دوات معاصر (9)
  • دوست داشتن اتفاقی نیست (8)
  • روزنامه شرق (7)
  • متاورس (6)
  • گیلان (5)
  • هوش مصنوعی (5)
  • شعر دیداری (5)
  • روزنامه آرمان (4)
  • براهنی (4)
  • زبان (4)
  • ادبیات (4)
  • دوات معاصر (4)
  • محمد آزرم (3)
  • نقد (3)
  • فضای مجازی (3)
  • گفت و گو (3)
آرشیو
  • تیر ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • اردیبهشت ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۰
  • تیر ۱۴۰۰
  • خرداد ۱۴۰۰
  • اردیبهشت ۱۴۰۰
  • فروردین ۱۴۰۰
  • بهمن ۱۳۹۹
  • دی ۱۳۹۹
  • آبان ۱۳۹۹
  • مرداد ۱۳۹۹
  • تیر ۱۳۹۹
  • خرداد ۱۳۹۹
  • اردیبهشت ۱۳۹۹
  • فروردین ۱۳۹۹
  • اسفند ۱۳۹۸
  • خرداد ۱۳۹۸
  • اسفند ۱۳۹۷
  • بهمن ۱۳۹۷
  • دی ۱۳۹۷
  • مهر ۱۳۹۷
  • مرداد ۱۳۹۷
  • آذر ۱۳۹۶
  • مهر ۱۳۹۶
  • شهریور ۱۳۹۶
  • مرداد ۱۳۹۶
  • تیر ۱۳۹۶
  • آرشيو
لینک‌های روزانه
  • دو شعر از مزدک پنجه ای در سایت ادبی آن دیگری این سایت متعلق به مسعود احمدی شاعر و منتقد است
  • 4 شعر از مزدک پنجه ای در سایت آن دیگری(مسعود احمدی)
  • نگاهي به مجموعه شعر «سب بابه» هرمز علي‌پور
  • «همه درخت‌ها سپیدارند» رونمایی می‌شود
  • نقد لادن نیکنام بر دفتر شعر «چوپان کلمات» سروده «مزدک پنجه يي»
  • چوپان کلمات منتشر شد
  • انعکاس مجموعه شعرم در سایت انتشارات فرهنگ ایلیا
  • گفـت و گوی روزنامه ی اعتماد با علی رضاپنجه ای- به نسل شما دروغ گرفته اند و نقد لادن نیکنام بر کتاب پیامبر کوچک
  • نقد من روی مجموعه شعر تو - تهران-85 اثر آرش نصرت اللهی در روزنامه ی اعتماد ملی تیتر این مطلب در ابتدا این بود: نماینده ی سازمان ملل در تو-تهران-85
  • بیوگرافی من در سایت جریان
  • نقد من روی مجموعه شعر "بلقیس و عاشقانه های دیگر " نزار قبانی در روزنامه ی اعمتاد
  • حادثه هنوز. نقدی روی رفتار های شعری م. موید .منتشر شده در روزنامه ی اعتماد ملی محمدحسين مهدوي (م.مويد) در شمار شاعران موج نو به حساب مي‌آيد. برخي از شاخصه‌هاي شعري‌اش، او را نسبت به ساير موج نويي‌ها متمايز مي‌سازد. اهميت ويژه‌ او به فرم، ساختار، زبان، اسطوره‌ها و نيز توجه به تناليته‌ كلمات، همچنين بهره جستن از ارائه‌هايي چون اس
  • نشريه "گیله وا"، ویژه ی فرهنگ ، هنر و ادبیات ، نوروز ۸۷ در سایت ورگ
  • دومین ویژه ی فرهنگ، هنر وادبیات گیله  ­وا به ­همت  خانه ­ی فرهنگ گیلان
  • نگاهی به رفتارهای شعری م.موید این مطلب در روزنامه ی اعتماد ملی در تاریخ 22-1-87 در بخش ادبیات منتشر شد.
  • مصاحبه ی من با اکبر اکسیر در سایت 3 پنج
  • معرفی شماره 2 ویژه ی گیله وا- به سردبیری علی رضا پنجه ای
  • شعری از من در والس ادبی
  • 2 شعر از من در سایت ادبی ماندگار
دوستان
  • کانون آگهی و تبلیغات دوات
  • پروفایل من در بلاگفا
  • وبلاگ حقوقی تبصره
  • منصور بنی مجیدی ( این ابر در گلو مانده )
  • پیامبر کوچک. علیرضا پنجه ای
  • عشق اول ( وبلاگ صوتی علیرضا پنجه ای )
  • شمس لنگرودی
  • مازیار نیستانی
  • فاطمه حق وردیان
  • آیدین مسنن
  • فرامرز سه دهی
  • داریوش آشوری
  • رمان سینما. محمود طیاری
  • خروس جنگی . غلام حسین غریب
  • مظاهر شهامت
  • مهناز یوسفی
  • معصومه یوسفی
  • علیرضا مجیدی (یک پزشک)
  • علی عبداللهی
  • شاهین شالچی (شاهد ماجرا)
  • خبر گزاری ایسنا
  • خبرگزاری مهر
  • خبرگزاری ایسنا- خزری
  • خبرگزاری فارس
  • خبرگزاری ایلنا
  • خبرگزاری کار ایران
  • خبرگزاری کتاب (ایبنا)
  • بهاالدین مرشدی (رویای بدون امضا)
  • پایگاه ادبی برزخ
  • یاسین نمکچیان(چهارشنبه سوری)
  • هواخوری ( مهرداد فلاح)
  • مجید دانش آراسته( متن خود یک کویر است )
  • رضا مقصدي
  • فاطمه صابری ( اتاق سفید )
  • فرشید جوانبخش
  • هوش های چند گانه ( مهدی مرادی )
  • آدم و حوا ( حسن محمودی )
  • سایت بهزاد خواجات
  • لیلا صادقی
  • ( حرف نو ) محمد رضا محمدی آملی
  • ( دالاهو ) فریاد شیری
  • اسماعیل یوردشاهیان
  • سایت نقاشی علی رضا درویش
  • آزیتا حقیقی جو
  • مهتاب طهماسبي
  • رضا دالک (ماهی)
  • مرتضی زاهدی (تصویر گر کتاب کودک)
  • یاسر متاجی
  • میثم متاجی
  • عاطفه صرفه جو (شمعدانی)
  • شقایق زعفری
  • علی باباچاهی
  • محمود معتقدی
  • آفاق شوهانی
  • ابوالفضل پاشا
  • لیلا کردبچه
  • حامد اریب
  • روجا چمنکار
  • آرش نصرت اللهی
  • محمد حسین مهدوی(م.موید)
  • رقیه کاویانی
  • سید محمد طلوعی
  • دکتر کاووس حسن لی
  • انتشارات فرهنگ ایلیا
  • مصطفی فخرایی
  • سایت ادبی پیاده رو
  • یزدان سلحشور
  • حامد بشارتی
  • حامد رحمتی
  • محمد آسیابانی
  • هرمز علی پور
  • بهزاد موسایی
  • اسماعیل مهران فر (کفاشی)
  • علی الفتی
  • ادبیات امروز ایران
  • رسول یونان
  • مجتبی پورمحسن
  • آریا صدیقی
  • سیده مریم اسحاقی
  • داریوش معمار
  • محمد ماهر
  • پژمان الماسی نیا
  • خانه ی شاعران جهان
  • جواد شجاعی فرد
  • اسدالله شعبانی
  • جلیل قیصری
  • عباس گلستانی
  • مهدی پدرام(روهان)
  • رباب محب
  • مهرنوش قربانعلی
  • مسعود جوزی
  • مسعود آهنگری
  • کتایون ریزخراتی
  • واهه آرمن
  • شیدا شاهبداغی
  • الهام زارع نژاد
  • ناهید آهنگری
  • دفتر شعر جوان
  • ناهید عرجونی
  • الهام کیان پور
  • محمد پورجعفری
  • حامد حاجی زاده
  • مهدی موسوی
  • علی سطوتی قلعه
  • فرشته رضایی
  • محمد محمدی
  • سیاوش سبزی
  • علی یاری
  • سید فرزام مجتبایی
  • علی اسداللهی
  • واهه آرمن
  • آناهیتا رضایی
  • راوی حکایت باقی
  • فرهاد حیدری گوران
  • محسن بوالحسنی
  • محمد هاشم اکبریانی
  • پروین سلاجقه
  • حمید نظرخواه
  • طاهره صالح پور
  • مجله ارغنون
  • مجله ی ادبی دستور
  • مجله ادبی ذغال
  • باوند بهپور
  • کورش همه خانی
  • جهانگیر دشتی زاده
  • محمود فلکی
  • مدرسه ی شعر فارسی
امکانات

آمارگیر وبلاگ