یادداشتی پیرامون مجموعه شعر "روز انگشت" مجتبی پورمحسن
مجتبی پسر خوبی است
مزدک پنجه ای مجله ی ادبی تجربه شماره 22 سال 1392:مجتبی پسر خوبی است او را از زمانی که در دبیرستان تحصیل می کرد می شناسم. محمد طلوعی و یکی دیگر از دوستانش می خواستند شعرهایشان را نشان شاعری بدهند که به قولی کمتر شاعر جوان گیلانی را می توان یافت که دست کم نخستین شعرهای خود را برای او نخوانده باشد و به توصیه هایش گوش نسپرده باشد.او در عرصه ی روزنامه نگاری همه نویسی متنوعی داشته از ورزشی تا مسایل شهری،فیلم، داستان،شعر،نقد،ترجمه و... در واقع همه فن حریف بوده و شاید اینجاست که منتقد بپرسد در کدام یک متخصص است؟پورمحسن در نخستین مجموعه شعرش "من میخواهد خودم را تصادف کنم خانم پرستار" خواسته نقش شاعران آوانگارد دهه هفتاد را بازی کند.از این رو با بهره از تکنیک های ابتر و حرکت های زبانی مالخود نشده به شکل مصنوع ،تقلید صرف از الگوهای شعری موج نویی ها و تئوری ها و شعرهای رضا براهنی همچنین به تبعیت از چنین رویکردی تلاشی هم در بر هم ریختن نظم ساختاری جملات (به شکل دادائیست ها) داشته است.او بعدها در اوایل دهه هشتاد یدالله رویایی را می یابد و با انتشار مجموعه شعر هفتها (تحت تاثیر از رفتار های فرمی و زبانی یدالله رویایی) و در مجموعه شعر دیگرش تانگوی تک نفره (بهره مند شدن از احساسات،عاطفه،رجوع به متن زندگی و جزئی نگری در زندگی و پیرامون آن به شکل عباس صفاری) مدام از هر گلی بویی می چیند.مجتبی نشان داده که با تغییر جو ادبی و فضای شعر در جامعه تغییر روش می دهد و به تعبیری مصداق"خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" می شود.
و اما "روز انگشت "تازه ترین کتاب شعر پورمحسن است که توسط انتشارات زاوش در سال 92 چاپخش شده است. "روز انگشت" مجموعه ای است که بیشترینه ی تلاش شاعر در آن صرف بیان احساسات و عواطف شده است.عشق جز لاینفک شعرهای این دفتر است.گاه عشق در شعر او جای خود را به هوس می دهد.از این رو هوس ها را ملبس به تقدس عشق نموده و در فرم های مختلف ارایه می دهد. هوس های مصادره شده به تقدس عشق در شعرهای او گاه در مترو اتفاق می افتد، گاه در چهاردیواری قبری که توهماتش برای او کنده است. او به شدت از تنهایی رنج می برد و با ولعی جنون آمیز از پوچی زندگی می نویسد و سعی در ارایه ی واقعی ِعینیت ِجهان پیرامون خود دارد. عنصر زبان بهتر است بگوییم نحو دستوری جملات او، از نثری صرفا روزنامه ای (ژورنالیستی)بهره برده است و در چهارچوب وقایع نگاری همان هوس ها در حد طرح و پیش نویس باقی می مانند.شاید آن دسته از مخاطبان با خود بگویند چگونه شاعر جوانی که می خواست روزی ذائقه دنیا را مطابق خواسته و افکار خود عوض کند، امروز این چنین نقش و جایگاه زبان در شعر برایش کم اهمیت می شود .
می گویند کلیشه ای شده/این حرف که تاریخ دروغ می گوید/من اما یک دلیل حی و حاضر دارم / این لحظه که من دارم برای تو می میرم/توی کدام کتاب ِ تاریخ ثبت خواهد شد؟(تاریخ ص 21)
نوشته های روز انگشت با کمترین ویرایشی اگر در ادامه هم نوشته شوند نهایتا قسمت هایی از یک پاورقی یا در بهترین حالت رمان شبهه لامارتینی ست. آنچه به نظر این وضعیت را ایجاد کرده شاید عدم توجه شاعر به تنوع لحن،ایجاد ساختار متنوع موسیقایی و ریتم یکسان و یکنواخت اشعار این شاعر باشد.