نگاهی به مجموعه شعر "بادبادک های روزنامه ای " مزدک پنجه ای
فرزند ناخلف
کورش جوان روح- روزنامه ابتکار
مزدک پنجه ای در مجموعه ی بادبادک های روزنامه ای در کنار وجه شناخته شده آن یعنی منتقد و شاعر اگاه،یک انسان وابسته به زمینه و کل نگر است که در وجه سوم یک مثلث نامتقارن به ضلع سومی می رسد که خطرناکترین وجه موقعیت هنری را برای اش رقم زده و آن فرزند ناخلف بودن علی رضا پنجه ای شاعر است. صرف نظر از تمام پیش فرض های خانمان سوزی که در جوامع هنری برای این طیف شاعر می تواند ایجاد شود،می توانم بگویم اودر کنار تمام رگه های مشخص از تاثیر زیر و بم های شعر پدر،یک شاعرمستقل است.گواه این ادعا جهان محتوایی اکثر شعرهای مزدک است که خاص کشفیات درون گرایانه اوست که جهان او را در محاذات جهان محتوایی نه ساختاری شعر پدر قرار داده ست.اِلمان هایی که مزدک بر آن تاکید دارد اکثرا خاص دنیای کودکانه اوست هر چند در این مجموعه جهان اش بزرگتر شده و گسترش پیدا کرده ولی فقط از زوایه دید او قابل تعریف ست. بازنمایی ها و بازآفرینی های او از عشق،مرگ،جنگ و ماجراهای زندگی از زبان او معنا پیدا می کند. که در نوک هرم به یک رفتار مشترک با پنجه ای پدر می رسد و آن انتخاب استراتژی مشترک در این جهان بینی در هم است، متعهد بودن به شعر زندگی.
او در بسط جهان شعری اش در ارتباط با اتفاقات آزار دهنده جهان اطراف اش من جمله جنگ فارغ از برخوردهای ایدیولوژیک متوسل به اصالت های انسانی ست .با شاخک های تیز دنبال رصد حاشیه و پیرامون خود اعلام می دارد که بی تفاوت از کنار آن ها نمی تواند بگذرد و مرتب حکم صادر می کند.
سال ها بعد از جنگ پدر گفت صلح غایت هر جنگی ست/مادر گفت شانس آوردیم سر ما خراب نشد/ما واقعا شانس آورده بودیم/زمستان رفته و رو سیاهی برای ذغال مانده بود.ص 15
شعر "مادر" اگر چه در عینیت حضور،نقشی پر رنگ در زندگی شاعر بازی می کند اما او به کارکردی نمادین از مادرانگی جهان شمول در پهنای ذهن شاعر رسیده ست.شاعر،زندگی را به شعر می کشد و برای این مهم متوسل به آسمان و ریسمان نمی شود و تجربه های منحصر به فرد را گاه با زیاده گویی عمومیت می بخشد طوری که هم ذات پنداری را امکان پذیر می کند.
برق ها را خاموش می کند مادر/لحاف را رویم می کشد/قهر می کنم با اتاق/به سمت دیوار بر می گردم/چشم هایم را می بندم/به خود دل داری می دهم/تو تنها نیستی/تو تنها نیستی/ص 38
در شعر "کسی مرا می برد" شاهد حرکت شجاعانه مزدک هستیم که مربوط به باطل کردن همان وجه سایه شعر پدر بر پسر است و آن تکنیک شعر ضربدری "پنجه ای پدر" را با شعر خود آمیخته و خوانش های جدیدی با فضاهای بکر را رقم می زند که مکمل شعر پنجه ای پدرمی شود.او در این رمز گشایی و مکاشفات شاعرانه به نوعی استقلال خود را حتی در این هم آمیختگی آشکار اعلام می دارد.
مرا می برد کسی/به سرزمین های ممنوع که کودکان اش نمی دانند/انسان ها به وقت دلدادگی کورند و کر. ص39
یکی دیگر از شگردهای شاعر تضمین از شعر بزرگان ست برای اش فرقی نمی کند،حافظ باشد یا مولانا و شاملو باشد یا اردلان سرافراز. با تمام جسارت به این مهم دست می زند وانصافا موفق عمل می کند، مخصوصا در طرح و چامک هایی که کوتاه شعرهایی ست دل نشین.
از تو بیزارم/گاهی که تنهایی ام را/مال خود می کنی. ص49
تکنیک اصلی در دفتر دوم این مجموعه،بازی کردن با فونت ها جهت ایجاد احساس دیداری ست.یک ژن مشترک او با علی رضا پنجه ای که می خواهد صفت تجربه گرایی خود را به نمایش بگذارد در شعر "قصه نامکرر عشق" ما شاهد تغییر زبان از حالت رسمی به عامیانه با میان بند بیتی از حافظ هستیم که تعریف خاصی از عشق را عرضه می کند و در این تغییرات فضا،مضمون سازی های عاشقانه به صورت چند صدایی همراه با کارکردهای اجرایی اتفاق می افتد.اصرار او برای ایجاد فضاهای دیداری دغدغه رساندن مفهومی ست که انگار در گلویش گیر کرده تا آن جا که شاکی می شود
گیرم هیچ نفهمند/گیرم.../از این همه استعاره.
این در حقیقت همان تقیه زبانی شاعرست،یک نوع پوشیدگی کلام در بی کلامی.علامت و نشانه هایی که تبدیل به شگردهای روایی او می شود.دراین راه هم به مقدسات متوسل می شود هم نشانه های بومی.
کاش همبسترم غم نبود/ فرزندم ماتم نبود/می توانستم به تو بگویم به تو/"این زیبایی ست جهان را نجات می دهد" از انجیل شاعر در میان این همه مضامین در یک پلورالیسم فکری به گم گشتگی می رسد و چیزی که از ته این ماجرا بیرون می آید. یک شم درونی معترض که از او نه یک شاعر با جسارت بلکه شاعری دلتنگ می سازد و نکته مثبت این است که شاعر سیاسی نمی شود تا به شعار برسد.
اکثر شعرهای مزدک قابل تجزیه به سطرهای درخشان نیست و بند بند آن در کنار هم به کلیت شعر معنا می دهند. چون او شاعر وابسته به زمینه ست و در این تعامل با حس معناشناسانه هستی،شکل سالمی از شعر را دنبال می کند.شعری که هذیان و بیهوده گویی نیست.شعری که با ساختاری عمودی معنا پیدا می کند وسطرهای درخشان اش همان شعرهای کوتاه اوست.